9️⃣ (نتیجه مقاومت) /۹ ⭕️ دو روز قبل؛ ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ ...ساعت 4:30 سحر بود. شدت آتش دشمن کم شده بود. بیشتر قبضه‌های دشمن را زده بودیم. بقیه هم داشتند عقب‌نشینی می‌کردند. اذان صبح که شد، ابراهیم مثل همیشه جلو ایستاد و من هم پشت سرش پوتینم را درآوردم. پاهای‌مان داخل گل فرو رفت. نماز را شروع کردیم. با همان لباس‌های خونین و گِلی. دو نفر دیگر هم آمدند کنارمان و اقتدا کردند به ابراهیم. نماز که تمام شد با جوراب‌های پر از گِل، پوتین‌ها را پوشیدیم و تا روشن شدن هوا روی تل صبر کردیم. به لطف خداوند بالاخره مقاومت جواب داد و البرنه حفظ شد. هوا که روشن شد، نیروها را آوردیم پایین و برای استراحت به مسجدی که ورودی روستای البرنه قرار داشت، رفتیم. نیروها آن‌قدر خسته بودند که تا دراز کشیدند، خواب‌شان برد. من و ابراهیم هم در محوطه مسجد داشتیم تل البرنه را نظاره و اتفاقات دیشب را مرور می‌کردیم. به عنایت خدا و مجاهدت رزمندگان اسلام، به هر زحمتی بود بالاخره این روستا حفظ شد و مسلحین شکست خورده و با تلفات و خسارات بالا، دوباره به سوراخ‌هایشان خزیده بودند... 🔗 ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed