9️⃣ (نتیجه مقاومت) /۱۰ ⭕️ دو روز قبل؛ ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ ...ساعت هشت، ابومحسن با تعدادی نیروی تازه‌نفس رسیدند. تل را تحویلشان دادیم و به‌اتفاق ابراهیم برگشتیم خلصه برای استراحت. وقتی رسیدیم خلصه، خیلی خسته و کثیف و خون‌آلود بودیم. خسته بودیم ولی از شدت ناراحتی به خاطر شهادت نیروها خواب‌مان نمی‌برد. سلاح‌هایمان را تنظیف کردیم. پر از گل و خون شده بود. ابراهیم توی خودش بود و همین‌طوری که داشت سلاحش را نظافت می‌کرد، ذکر می‌گفت. حیدر هم کارش که تمام شد برگشت خلصه. ساعت 10:30 خواب‌مان برد. وقتی بیدار شدیم ساعت 14 بود. لباس‌هایمان را عوض کردیم و برای نماز شروع کردیم به شستن لباس‌ها و جلیقه‌های خونی و گِلی. لباس‌ها را بردیم پشت‌بام پهن کردیم تا خشک شود. ساعت 16 که شد، عمار تماس گرفت و گفت: «سریع‌تر برید شناسایی منطقه‌ای که دیروز حامد و حیدر رفته بودند و به علت درگیری دیروز ناتموم مونده. » بلافاصله آماده شدیم و با ابراهیم و حیدر، رفتیم البرنه. لباس‌هایمان هنوز کمی نم داشت... 🔗 ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed