🔥 سوختن، سوختن است.. و تو چه میدانی! 💔 نمیدانی چه شبی داشتیم بغض بی امان بر گلوی یک ملت چنگ می انداخت دست‌های ایران به سمتِ آسمان و انتظاری که بوی التماس را به خود گرفته بود! تنها پناهِمان، جوادِ امامِ رئوف بود مراسم خطبه خوانی حرمین تعطیل شد. ولادتی که مزه شهادت میداد! بوی خون و سوختن به مشامَم میرسید خاطراتِ سوختَنَت چنگ به دلم می انداخت خبر آمد از دیدار یار که گفته بود: "مردم نگران نباشند، دلواپس نباشند، ان‌شاءالله رئیس‌جمهور هم به دامن مردم، به آغوش مردم برمیگردد و کارها هم ان‌شاءالله به بهترین وجهی به جریان می‌افتد" قلبَم کمی آرام گرفت و ذکرِ صلوات با چاشنی امید، بر لَبَم جاری؛ شب را تا صبح پلک نزدم چشمانی که در عین امید، می بارید خاطراتی که از {تو} در ذهنَم مرور میشد بوی خونی که هر دَم به مشامَم می‌رسید خبر آمد: "بوی سوخت می آید، نیروها به سمتِ بوی سوخت حرکت کردند" در سکوتِ حزین، فریاد زدم بوی سوخت یا سوختن؟ و بی امان گفتم: آه! مهدی جان! ماشینِ مهمات، بوی باروت، موشکِ کورنت! باید بیشتر ضامن آهو را التماس کنم باید این بار؛ ضامنِ یک ملت دلسوخته شود به گمانَم هنوز خادم الرضا را نشناخته‌ایم! نباید همانند تو بی هوا برود! اذانِ صبح می‌گویَد اخبار اما فقط می‌نویسد مِه استُ بادُ بوران! درست همانند دلِ ملتِ ایران! وجودَم را، مِه غَم گرفته چشمانَم اما بارانیُ دلم، طوفانی ست! نَکُنَد خردادِ خونین دیگری در راه است؟ نَکُنَد عزادار شده ایم و خبر از یار نداریم؟ چه شامِ ولادتی شده است، ایران! بوی شام و کوفه می آید مهدی جان! قلبَم از ضربان ایستاده است به یاد می آورم تاریخِ سه ساله را.. مردم و مسئولانی که در این مدت کوبیدند! تاختَند علیه فرزندِ حیدر همچو نَمِ باران، در ذهنَم مرور می شوی خرداد۹۵_ تهران_ فرودگاه امام خمینی ... در کُتِ قهوه ای ات با همان شیارِ چانه لبخند میزنی و میگویی: "وقتِ پرواز است، باید بروم" ! از پرواز، خاطره ی خوشی ندارم از رفتن و پریدن تا آسمانِ هشتم! با هجومِ خاطراتَت، تسبیح به دست پای شبکه خبر بیهوش شده ام .. چشمانَم را که باز می‌کنم نوارِ مشکیِ کُنجِ صفحه، امیدَم را نقشِ بر آب می کند آب می‌شوم؛ درست مثل همان روزی که خبرِ شهادتَت را شنیدم نگفتم از پرواز خاطره خوشی ندارم؟ نپرسیدم بوی سوخت می آید یا سوختن؟ زیرنویس میشود: "لاشه بالگرد و من می‌خوانَم لاشه ماشینِ مهمات" زیرنویس میشود: "سقوطُ انفجار و من می‌خوانَم اصابتِ کورنت و مهمات" زیرنویس می‌شود: "هویت اجساد قابل شناسایی ست و نیاز به آ. DNA نیست" و من می‌خوانَم پلاک سوخته اش را برایَم بیاورید! زیرنویس میشود: تشییع پیکر در قم و مَن می‌خوانَم تشییع از مصلی به سمتِ گلزارِ شهدا ... زیرنویس می‌شود: سوختگی صد درصدی ریاستِ جمهوریِ اسلامی ایران و من می‌خوانَم داغِ دیدنَت هنوز به دلَم مانده.. زیرنویس میشود: خادمِ الرضا و من می‌خوانَم خادمِ مسجدِ جمکران! زیرنویس میشود شهیدِ خدمت و من می‌خوانَم شهید مَهدی طهماسبی"! ۱۶ خردادِ هرسال شهید میشوی .. ۱۶ خرداد هرسال شهید میشوم .. اما امسال، از اولِ خرداد بوی باروت گرفته ای درست از شامِ ولادتِ امامِ هشتم! راستی! مهمان تان رسید؟ حالش خوب است؟ وقتی می آمد، روزگارَش مثلِ کوچه پس کوچه های القراصی مورد آماجِ حملاتِ خودی و بیخودی بود! اما او مثلِ خودت، کوهِ صبر و استقامت بود! وعده الهی ست که فرمود: وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ "و کوه هایی که از جا کنده می‌شوند". آری! کنده می‌شوند از میزِ ریاستِ جمهورُ می‌شوند؛ شهیدِجمهور! کنده می‌شوند از میزِ درسِ علویونُ پَر می‌کِشَند به سوی القراصی! حالا که جمع تان جمع است و گُل از روی علی بن موسی الرضا شِکُفته برایمان بگو آیا زمان آن نرسیده تا منادی ندا دهد: "یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً"؟ "آن‌روز که زمین و کوه‌ها سخت به لرزه درمی‌آید، و کوه‌ها (چنان درهم کوبیده می‌شود که) به شکل توده‌هایی از شن نرم درمی‌آید"! عزیزِجان! میشود دَمِ گوشَم بخوانی پای مکتبِ سیدعلی، چند مِه و باران و بوران را باید عبور کنیم؟ براستی سیدابراهیم برایتان گفت ؟ این بار کوه های ورزقان سخت شدند سینه سپر کردند تا کوهِ خدمت همانند تو، همچو شن، خاکستر شود و دودمانِ مسئولانی را به باد دهد که به نامِ انقلاب، تیشه به ریشه اسلام و آرمان های روح الله میزنند! شهیدِجان! میشود برایِمان بگویی چند خرداد مانده تا صاحبِمان برسد؟ چند طوفان مانده تا بگویَد: "ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم" •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ عضو شوید👇 🔗 | @arefanemojahed