یک روز بین دایی و یک بنده خدایی بحث اعتقادی پیش آمد، گمان کردم الآن است که او را به باد کُتَـک بگیرد، دایی ابوالفضل از قدرت بدنی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، اما اصلاً این اتفاق نیفتاد، بلکه با آرامش، تواضع، ادب و مهربانی با آن بنده خدا صحبت کرد و بالاخره ایشان را قانع کرد، گفتم: دایی من ترسیدم دعـواتون بشه، گفت: دعوا چرا دایی‌جان؟ یادت باشـه تا زمانی که از قدرت جادویی ادب و اخلاق استفاده کنی، هیچوقت مغلوب نمی‌شوی، همان روز از دایی‌ام یاد گرفتم هر آدمی مخالفان فکری، مذهبی، دینی و اعتقـادی خودش را می‌تواند با آرامش و ادب متقاعد کند. 🌷شهید ابوالفضل راه‌چمنی🌷 📚بریده‌ای از کتاب صندوقچه‌ گل‌رُز ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093