#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
گنبد حرم کریمۀ اهلبیت علیهمالسلام وضعیت مناسبی نداشت،
باید تعمیر میکردیم.
استاد معمار گفت: «بازسازی چهار سال طول میکشد»
هزینه و مقدار طلای لازم را هم تخمین زد.
در دفترچهام یادداشت کردم:
چهار سال وقت میخواهد! فلانقدر پول، فلانقدر هم طلا!
در آخر یادداشت هم نوشتم: «نه پول داریم، نه اینقدر طلا، و نه عمر من کفاف میدهد.»
مدتی بعد گفتند: «از دفتر آیتالله بهجت تماس گرفتهاند.»
گوشی را گرفتم؛ گفتند: «آقا میخواهند شما را ببینند...»
به خدمتشان که رسیدم، گفتند: «چرا گنبد را درست نمیکنید؟»
بعد فرمودند: «نگران نباشید؛ هم خداوند عمرتان میدهد و هم
هزینهاش تأمین میشود و هم طلایش میرسد.»
مقداری پول دادند و گفتند: «این هم برای شروع کار.»
دلم آرام گرفت.
به دفترچهام مراجعه کردم؛ انگار آقا آن را دیدهاند.
برای کسب تکلیف، ماجرا را خدمت مقام معظم رهبری شرح دادم.
فرمودند: «آنچه ایشان میفرمایند، عمل کن.»
کار را شروع کردیم.
در کمتر از چهار سال، بازسازی گنبد با همان پولهایی که نمیدانم از کجا میرسید، تمام شد؛
من هم با چشمانم گنبد سالم را دیدم،
آقای بهجت هم خود برای پردهبرداری آمده بودند.
(این بهشت، آن بهشت، ص۵٩و۶٠؛ بر اساس خاطرۀ آیتالله مسعودی خمینی، تولیت وقت حرم مطهر حضرت فاطمۀ معصومه سلاماللهعلیها)