『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
☘🕊☘ 🕊☘ ☘ 🌻حسین پسر غلامحسین 🌻 👤فصل اول ؛ به روایت مادر 🌷 تولد خانه ی ما در یکی از کوچه های ق
☘🕊☘ 🕊☘ ☘ 🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻 👤 فصل اول؛ به روایت مادر 🌷 تولد( ۲ ) همسرم به شغل معلمی عشق می ورزید و چون به کشاورزی علاقه داشت زمینی بایر در حوالی خانه خرید و اوقات فراغت به همراه بچه ها در آن کار می‌کرد. چیزی نگذشت که این زمین خشک به باغی بزرگ مملو از یونجه و درختان پسته تبدیل شد . فاصله سنی بین بچه ها کم بود و تعدادشان زیاد اما من سعی می‌کردم هیچ وقت از زندگی نالم که مبادا ارامش همسرم را برهم بزنم . برای اینکه بار زندگی بر دوشم سنگینی نکند بچه هاي بزرگتر را در مسئولیت های خانه شریک میکردم . این شد که توانستم با سعه صدر و احترام به همسرم . به او در اداره امور بیرون و داخل منزل کمک کنم . رفتار و گفتار غلامحسین برای من الگو بود تا بتوانم فرزندانم را مطابق با معیارهای دینی که دوست داشت تربیت کنم. با این که پسران در مدارسی درس میخواندند که پدر مدیر مدرسه آنها بود (پرورشگاه صنعتی ، یغما و ارباب زاده) اما این از حساسیت من در تربیت شان ذره ای کم نمی کرد . بودن در کنار غلامحسین و پایبندی به اعتقادات دینی ، من را نیز پخته تر کرده بود تا در ارتباط با خدا بیشتر دقت کنم . 📚 منبع : کتاب حسین پسر غلامحسین ☘ 🕊☘ ☘🕊☘