یک سری آدم‌ها هستند مدام ناراحت‌اند. هرکاری هم که کنی دوست دارند ناراحت بمانند. عجیب نیست... آدم یک‌جاهایی از درد کشیدن لذت می‌برد... از زمین خوردن، عادت می‌کند به کم آوردن. همه روزهایی را دارند که فروریخته‌اند، لبخندهای الکی زده‌اند، کرور کرور اشک دمِ مشکشان گذاشته‌اند... حرفی نیست! حرف آن است که در این روزها نمانی و دست‌وپا نزنی. بحث آن‌جاست که چقدر می‌خواهی به بد بودنت ادامه بدهی که هم حالِ خودت به هم بخورد هم اطرافیان؟ گاهی باید کَند و رفت از هر آنچه که تکه‌تکه نگه‌ت داشته. غصه بخوری که چه؟ چند بار زندگی می‌کنیم مگر، که این هم به دستِ بهانه‌های الکی... __ درست شنیدی، الکی! __ خراب شود؟ هیچ‌کس به اندازه‌ی خودِ آدم حالِ آدم را خوب نمی‌کند. هیچ‌کس بهتر از خودت نمی‌فهمد که قهوه‌ی داغِ دمِ غروب چطور به روح و روانت می‌چسبد و بوی باران چگونه از خود بی‌خودت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند... آدم‌ها ناراحت می‌شوند، می‌شکنند، جان‌نداده می‌میرند، اما یک‌جایی باید این قضیه را تمام کنند. بیشتر از این دیگر حال‌به‌هم‌زن است. از ما گفتن. 👤 مریم قهرمانلو Natali ♡ @arezohayeziba