من انفجار را دیدم. مثلا فکر کنید کنار این تابلو آبی آن طرف خیابان ... فاصله ما اینقدر بود. دویدیم که سارا را پیدا کنیم اما از آن لحظه تا حالا هیچ خبری نیست. سارا اگر آتش به سرش باشد هم تلفن پسرهایش را جواب می دهد. از ظهر کادوها توی ماشین است و ما دنبال سارا هستیم. صحبت به این‌جا که رسید خواهر سارا گفت: میگم ممکنه کسی از فوتی‌ها رو هنوز پیدا نکرده باشن؟ جوابی نداشتم. دوباره پرسید: یعنی بچه های خواهرم تو روز مادر بی مادر شدن؟ دستم را بردم سمتش دستهای یخ زده اش را گرفتم و گفتم کجاها دنبالش رفتی؟ گفت خود گلزار, بیمارستان شفا, بیمارستان شهید باهنر, بیمارستان افضلی پور... نمیدانم چرا پریدم توی حرفش و گفتم بیمارستان فاطمه زهرا چی؟ اونجا رفتی یک لحظه چشمش برق زد؛ ساکت شد و با شوق پرسید: فاطمه زهرا؟ لبخند زدم و گفتم برو! برو سمت فاطمه...زهرا ┅═✧❁ 🍃🌸🍃 ❁✧═┅┄ 🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید: 🆔@art_kurdestan