و کلاغان سَرشان گرمِ خبرچینیها
سنگ در دست مبادا که فلسطینیها...
کاهنانند بر این رودِ اساطیری آی!
با دهانهای کف آلوده به کف بینیها
بنویسید هلا قصهی فرهاد به سنگ
تیشه در دست از آن زخمه به شیرینیها
شاهدانند به تاراج دل ودین مشغول
زاهدانند پیامآور بیدینیها
سَرِ این قوم مبادا بخورَد باز به سنگ
باز از سنگِ لحد آن همه سنگینیها
عنکبوتند بر این دایره صهیونی چند
عنکبوتانی با دعویِ شاهینیها...
از جهان بینی این قوم مزن لاف که هست
افق بینش شان تا به نوک بینیها
نوبهارست در آن کوش که پرپر باشی
غرقِ خون بگذر از این فرصتِ گلچینیها
تا نیفتد قلم از دستِ سمیح القاسم
راویانند در این معرکه آوینیها
#محمدحسین_انصاری_نژاد