غزل عاشورایی: روز عاشورا رسید و وعده ی پایانیت - شد محقق از شمیم و جلوه ی رضوانیت موج می زد مهربانی، روشنی، عشق و امید در نگاهِ عاشقان از چهره ی نورانیت فلسفه بی تاب شد تا اینکه معنایش کنی معرفت حیران شد از این شیوه ی عرفانیت آب آمد در کنارت با زبان تشنگی تا که سیرابش کنی از سفره‌ی مهمانیت در نماز ظهر پروازت ملائک پر زدند در رکوع و در قنوت و حمد و سوره خوانیت تیغ نامردی گلویت را برید و جان گرفت ریشه های باغ ِسبزِ مکتبِ انسانیت از لبانت شعر مردی تا همیشه جاری است بر سرِ سرنيزه ها با لهجه ی قرآنیت هر غروبی خونتان تا عرش جاری می شود آسمان هم می شود مشغول پرده خوانیت هر زمین و هر زمانی کربلا شد بعدِ تو خیمه زد در دشت جان‌ها غربت طولانیت شاعر: پیمان جسری "تولید شده در واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان کرمانشاه" Telegram: @artskermanshah Eitaa: @artkermanshah Instagram: #artkermanshah.ir website: www.artkermanshah.ir Email: admin@artkermanshah.ir