بی تو بیداری ما کابوس بود ملکمان در دست دقیانوس بود آینه با خویش هر دم آه داشت حسرت دیدار مهر و ماه داشت با خروسی جرأت خواندن نبود با سپیده فرصت ماندن نبود تا بهاری چون تو در تبعید بود سررسید ما بدون عید بود پنجره دیوار می شد هولناک هر درختی دار می شد هولناک تا تو برگشتی ورق برگشت باز با گذشت شب فلق برگشت باز آمدی تو سوی کنعان ای عزیز «کلبه ی غم شد گلستان ای عزیز» هر دلی از بند غم آزاد شد خانه ی ویرانه مهرآباد شد با خود آوردی گل امید را در زمستان هدیه دادی عید را روزگار زهر مردم قند شد آینه هر آینه لبخند شد بازی شب را بهم زد دشت تو روزگاری نو رقم زد دست تو چشم هایت سوره ی انگور بود آرمان تو صدور نور بود نام تو جاری شده در روزگار شعر فاخر! ای کلام ماندگار! نوبهاری! هر شقایق عاشقت آفتابی! صبح صادق عاشقت شوری و شعری و شاعر ای امام! روح تاریخ معاصر ای امام! سیدصادق خاموشی 🌐 zil.ink/artkermanshah ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ