ادامه👆
شبهای خاطره انگیزی بود. تا اینکه فرماندهان لشکر به محل اردوی گردان آمدند و
گفتند: «عملیات جدیدی آغاز مي شود. امشب آماده حرکت باشید.» رضا
علیپور از شب بیستم دی ماه 1365 اینگونه مي گوید: شور و شعف در
چهره بچه ها موج مي زد. نیروهای گردان به شلمچه منتقل شدند. این اولین باری بود که ما قدم به این سرزمین مي گذاشتیم.دشمن با منحرف کردن آب رودخانه، آب گرفتگی بزرگی در مقابل ما ایجاد کرده بود. حاج آقا ایزد، فرمانده گردان، در تاریکی شب آخرین تذکرات را داد و سوار قایق ها شدیم. به
همراه مجتبی و حسین طالبی نتاج سوار قایق شدیم. قایق تا نزدیکی ساحل دشمن رفت. از آنجا به دلیل حجم آتش دشمن مجبور شدیم به داخل آب برویم.صدای انفجار، بوی باروت، منور و ... خبر از یک عملیات گسترده مي داد. نیروهای گردان
مسلم تا پل دریاچه ماهی جلو رفتند. از آنجا کار اصلی گردان آغاز شد.درتاریکی شب شروع به پیشروی کردیم. هم زمان عراق نیز گردان های رزمی خود را برای جلوگیری از پیشروی ایران به این منطقه اعزام کرد. فراموش نمي کنم؛ حسین طالبی نتاج از بچه ها جدا شد و به میان نیزار رفت. وقتی ستون نیروهای عراقی نزدیک مي شد یک باره از جا بلند شد و آنها را به رگبار بست! حسین این کار را چند بار تکرار کرد. واقعًا این کار خیلی شجاعت مي خواست. کار او باعث مي شد نیروهای دشمن جرئت نزدیکی به مواضع ما را نداشته باشند. نزدیک صبح مجتبی را دیدم
. خیلی ناراحت بود! پرسیدم :«چی شده »؟!
ادامه👇
@asabeghoon_shahadat