🍂 🔻 / ۳ ماموریتی برون مرزی نوشته: ابوحسین ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅ علی با کمتر کسی این قدر صمیمی و راحت حرف می زد. این یعنی عبدالمحمد کار سختی را باید بر عهده بگیرد. این اول همکاری این دو رزمنده بزرگ بود. تمام بچه‌های دور و بر علی، عرب زبان بودند مگر حمید رمضانی، محسن نوذری، سعید خراعلی و چند نفر دیگر. البته بحث عرب و عجم در کار نبود و آنها مثل برادر با هم کار می‌کردند. علی علاوه بر بچه‌های خودش از بومی‌های منطقه هم مثل سید هاشم شمخی، ابوفلاح، سیدهاشم و سید صادق علوی و برخی از نیروهای مجاهدین عراقی که در هور و شهر العماره بودند استفاده می‌کرد. تمام نیروها وقتی می‌دیدند محسن رضایی چند روزی یک بار به میان شان می‌آید و در متن ماموریت هایشان قرار می‌گیرد روحیه می‌گرفتند و با تمام وجود کار می‌کردند. آن روزها علی هاشمی، محل قرارگاه را در یکی از مدارس هویزه قرار داده بود و تابلویی بالای سر درب آن زده بود که روی آن با رنگ آبی نوشته شده بود: جهاد سازندگی. دوست و دشمن نمی‌دانستند در میان این چاردیواری عده‌ای دارند کاری کارستان می‌کنند که در آینده کل منطقه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. رفت و آمدها به قرارگاه به ندرت صورت می‌گرفت. در طول روز کسی زیاد وارد یا خارج مقر نمی‌شد. گاهی عده‌ای به خیال جهاد سازندگی به درب مقر قرارگاه نصرت می‌آمدند. نگهبان هم طبق آموزش‌هایی که دیده بود آن‌ها را دست به سر می‌کرد. روزی ده‌ها نفر به نگهبان اصرار می‌کردند که چرا آنها را به داخل راه نمی‌دهد؟ نگهبان با خبره‌گی خاصش می‌گفت اینجا انبارست و کسی نیست و حتی محلی برای استراحت ندارد. پس از چند جلسه که آقا محسن درخواست هایش را برای علی هاشمی مطرح کرد، او به آقا محسن چنین گزارش داد: چون هور دارای دو ضلع شمالی و جنوبی است با اجازه شما شناسایی محور ضلع شمالی را به برادرمان حمید رمضانی و ضلع جنوبی را به برادرمان علی ناصری واگذار کرده ام. ـ آیا از کار آنها اطمینان داری؟ ـ نیروهای کار بلد خوبی هستند. ـ اگر مطمئن هستی مانعی ندارد بگو کار را با سرعت بیشتری انجام بدهند. کار کردن در هور و آب، غیر از کار کردن در خشکی بود. هر ساعت کار کردن در هور مثل چند روز در خشکی بود. هیچوقت هیچ کس از سختی کار گله نمی‌کرد. خواب و خوراک و استراحت برای کسی اهمیت نداشت. آن روزها برای همه بچه‌ها کنار آمدن با طبیعت بکر و آرام و رمز آلود هور کاری سخت و دشوار بود. آن قدر زندگی در منطقه هور مشکل بود که حتی بومی‌های آنجا هم از زندگی در مرداب زجر می‌کشیدند و قابل تحمل نبود. روز و شب به سختی می‌گذشت. شرایط قابل تحمل نبود. بوی تعفن مرداب، هوای شرجی، نیش پشه‌های هور دمار از روزگار بچه‌ها در می‌آورد ولی حرفی نمی‌زدند. علاوه بر تمام این مصائب، حیوان‌های وحشی هم مزید بر علت شده بود. آن روزها علی هاشمی کار شناسایی اش را به دور از ابزارهای فنی و مهندسی شروع کرد. او به نیروهایش سفارش کرد با مشاهدات عینی شان منطقه را رصد و شناسایی کنند. تمام سهم آنها از وسایل فنی آن زمان تنها یک دستگاه دوربین ساده عکسبرداری بود که می‌بایست از مناطق مورد نظر عکس می‌گرفتند. کسی باور نمی‌کرد با این ابزارهای ساده، بچه‌ها دارند کار بزرگی را انجام می‌دهند و ادعایی هم ندارند. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/206569517C4a1b56b7e9