#پارت365
خانه کاغذی🪴🪴🪴
چرا زود بهت برمیخوره امیر؟
اخه متوجه چیزی که میگی نیستی . من به فروغ بگم مامانم لباس تن تورو هم انتخاب میکنه؟ به نظرت خوشش میاد؟ تو اگر مادرشوهرت این حرف و بهت میزد خوشت می اومد؟
یه طوری بهش بگو که نفهمه من گفتم.
خوب تابلواِ که این حرف مال من نیست . اونوقت تا تقی به توقی بخوره فکر میکنه تو داری به من یاد میدی. زن من همینه به خاطر حرف زنعمو که نمیتونه خودشو تغییر بده
این لباسهاش سلیقه تواِ. مگه من قبل اینکه زن تو بشه ندیده بودمش؟ دوان مجردیش کی اینقدر لش و گشاد لباس میپوشید اینها همش کارهای جنابعالیه
کار نداری گلم؟
نه
خداحافظ
ارتباط را قطع کردو گفت
میری؟
به امیر نگاه کردم و گفتم
اگر تو بخوای اره .
فیلتر سیگارش را روی زمین انداخت با کفش رویش را فشردو گفت
اگر من بخوام؟
نگاهی به زمین انداختم. گِل ته کفشش روی سرامیک و قسمتی از فرش بود سیاهی سیگارش هم اضافه شد . اخمهایم را جمع کردم و گفتم
توچرا اینطوری میکنی؟
به من نگاه کرد و من ادامه دادم
اینجا خونه ست.
مکث کردم و گفتم
عصبانی که میشی با کفش میای داخل خونه. خاکستر سیگارت و میریزی زمین فیلتر سیگارت و می اندازی کف خونه لهشم میکنی . درسته خانه خودته ولی منم اینجام. بدم میاد خوب
اگر میخوای بری خانه مامانم برو لباسهاتو عوض کن ببرمت
چی بپوشم؟
هرچی دوست داری. به کسی ربطی نداره که چی تنته .
وارد اتاق خواب شدم. در کمدم را باز کردم شومیز کرم رنگی که دور یقه و دم مچش پراز مروارید بود را به همراه شلوار سفیدم پوشیدم مانتوی جلوباز سفید و شال کرم رنگم را هم پوشیدم امیر وارد اتاق شد و گفت
به هیچ عنوان با مانتوی جلو باز نبینمت ها
با گل سینه جلوی مانتویم را بستم. امیر سراپایم را ورانداز کردو گفت
الان خودت خیلی با نظم و انضباطی؟ لباسهات رو ریختی رو تخت؟
به طرف کمدم رفت و گفت
یه بلیز برداشتی کل کمدت و بهم ریختی
یاد پولی که از نازنین گرفته بودم افتادم
دلم میخواست از مقابل کمد من این طرف بیاید امیر رو به من گفت
بیا اینجا؟
قفسه سینه م از استرس میسوخت و دستانم یخ کرده بود. به طرفش رفتم و او گفت
یه نگاه به وضعیت کمدت بنداز؟
به امیر نگاه کردم و گفتم
این نامرتبیه. کفشی که میپوشی میری بیرون کثیفه . فیلتر و خاکستر سیگار کثیفه
خواستم در کمدم را ببندم که