◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۱ #فرزندآوری #مادری #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_دوم خدارو شکر زندگی خوبی داشتیم اینکه می
۵۹۱ وقتی پدر و مادرمون فهمیدن همسرم اون کار رو رها کرده، خیلی ناراحت شدن، کلی بهمون غر زدن😔☺️ وقتی کسی از دلیلش میپرسید سعی میکردم سکوت کنم یا بگم همسرم شغلشو دوست نداشت بخاطر همین خانواده من فکر میکردن مقصر همسرم هست، خانواده ی همسرم فکر میکردن مقصر منم😉 خلاصه چند ماهی طول کشید تا همسرم تونستن کار جدیدی رو جور کنن تو این مدت کلی حرف و حدیث پشت سرمون بود که اینا چرا این کارو کردن🤔🤔🤔😊 دوسال قبل از بیکار شدن همسرم زمین خریدیم وام مسکن گرفتیم هر چقدرم پس انداز داشتیم روش گذاشتیم خونه ساختیم بهمین خاطر پس انداز خیلی کمی داشتیم واسه روزای بیکاری، من که همه چیزم حرف و نگاه دیگران بود اون سال عید واسه فرار از غر غر بزرگترا سعی کردیم همون پس انداز کم رو هم خرج سر و لباس کنیم که فکر نکنن پول نداریم😒😉 خلاصه ما موندیم و یارانه ای که میدادن😅 از بخت ما عروسی داداشمم بود، به سختی تونستیم یه لباس واسه دخترم جور کنیم😍 یک ماهی بعد از عید خدارو شکر شغل خوبی خدا نصیبمون کرد که تقریبا هر روز افراد مختلفی دعامون میکنن😍 بچه ی دوممون سه ساله بود بین آوردن بچه ی سوم تردید داشتیم که بیاریم یانه، حالا اگه بخوایم بیاریم چند سال دیگه، که فهمیدیم خدا پیشاپیش برنامشو چیده خودش هدیه داده😁 وقتی فهمیدم نمیدونستم ناراحت باشم یا خوشحال فقط میدونستم استرس عجیبی گرفته بودم، حالا خودمون هیچی به دیگران که همش میگن دیگه جنستون جوره بستونه، نیارید دیگه☺️ چجوری بفهمونیم خدا خواسته 🙈😄 موقع نماز رفتم سر سجاده خیلی دلم گرفته بود گریم گرفت😭 گفتم خدایا راضیم حالا که دادی لیاقت مادر خوب بودن رو هم بهم بده 🤲 سعی کردیم تا وقتی که لو نرفتیم به کسی چیزی نگیم😉 ماه رمضان بود خونه ی مادر شوهرم بودیم که بچه ها گفتن مامانم روزه نمیگیره میگه حالم بد میشه روزه میگیرم😂 همون جا بود که شک کردن گفتن تو محاله روزه نگیری معلومه بارداری، خلاصه کلی نصیحت شنیدیم که بچه خرج داره، الکی نیست، شما فکر بزرگتر شدنشونم بکنید. منم سعی میکردم لبخند بزنم، ولی سعی میکردم بفهمونم خدا روزی رسونه ، یکی از آشناها بهم گفت تو هم کلاه ما سرت رفت بچه زیاد آوردید😳 خیلی ناراحت شدم به همسرم گفتم یکی اینجوری بهم گفته حتی گریه هم کردم😒 فکر نمیکردم همسرم ناراحت بشه اون که همیشه خونسرد بود با دیدن حال خراب من بهم ریخت، گفت بگو ببینم کی بوده تا برم جوابشو بدم😂 زیاد ویار نداشتم ولی از لحاظ جسمی نسبت به بارداری های قبل اذیت میشدم. با همسرم تصمیم گرفته بودیم غربالگری نریم، همسرم میگفتن گیریم که خدایی نکرده بچه ناقصم باشه از لحاظ شرعی که نمیتونیم کاریش کنیم، منم اجازه نمیدم پس چرا بیخودی واسه خودمون استرس درست کنیم. با اینکه دلم لک زده بود واسه دونستن جنسیت بچه، ماه ششم بودم که سونو دادم، همسرم گفتن جنسیت بچه رو نپرسی، میخوام موقع دنیا اومدن بچه، بفهمیم که جذاب باشه 😒😊وقتی رفتم سونو همسرم نتونست بیاد با بچه ها رفتم، بچه ها که تو اون چند ماه همش با هم سر جنسیت بچه شرط میذاشتن، دخترم میگفت دختره، پسرم میگفت پسره، با هیجان تمام پشت در نشسته بودن که بفهمن جنسیت چیه؟ انگار نه انگار واسه سلامتی بچه اومده بودیم سونو😁 موقع انجام دادن سونو بهم گفتن خدارو شکر همه چیز بچه خوبه. وقتی خیالم راحت شد طاقت نیاوردم گفتم جنسیت بچه چیه؟ گفتن پسره، از اتاق که بیرون اومدم سریع پرسیدن بچه چیه؟ دلم واسه دخترم سوخت گفتم بابایی گفتن جنسیت رو نپرسم، فکر میکردم اینجوری دروغ هم نگفتم، دخترم گفت من از اینجا تکون نمیخورم تا بری بپرسی بیای ببینم چیه 😁دیگه کاری از دستم بر نمیومد الکی رفتم پشت در و برگشتم اومدم گفتم بچه پسره، اصلا فکر نمیکردم دخترم اینقدر ناراحت بشه، با یه رنگ و روی پریده، سرشو پایین انداخت گفت اشکالی نداره، هنوزم که یادش میفتم دلم میگیره از داداشش شکست خورده بود حالا هی میگفت بچه های من خاله ندارن😁 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag