#تجربه_من ۱۶
#ازدواج_آسان
وقتی خودم ۲۲ ساله و همسرم ۲۶ ساله بود عقد کردیم. خودم عضو بنیاد نخبگان و از استعداد درخشان های دانشگاه بودم که دوره لیسانس همزمان دو تا رشته خونده بودم؛ همسرمم همزمان تو یه دانشگاه معتبر آخرین ترم ارشد بود؛ ترم اول ارشد دقیقا موقع امتحانات، همسرم اومد خواستگاریم... بخاطر امتحانات و دانشگاه چیزی رو به تعویق ننداختم؛ و با مهریه ۱۴ تا سکه عقد کردم...
خریدم ساده بود؛ توقعاتم پایین بود.
تو همون برهه پایان نامه نوشت و کلی کمکش کردم؛ برای انجام یه سری کارای اداری پایان نامش خودم میرفتم دانشگاهش.... بمحض تموم شدن پایان نامش، پایان نامه خودم شروع شد و همسرم کمکم کرد.
بعد از شش ماه عروسی کردیم؛ چون به اصرار خانوادم جشن عقد گرفته بودیم، دیگه جشن عروسی نگرفتیم و بجاش رفتیم سفر کربلا؛ که بهترین سفر عمرم بود...
همسرم تا قبل ازدواج شغل ثابت نداشت؛ بعد ازدواج رفت سرکار با حقوق زیر ۲ میلیون...
الانم سعی میکنم همه جوره قناعت کنم تو زندگیم؛ خیلی از خرجایی که دوستام میکنن رو انجام نمیدم ولی از زندگیم راضیم... چون همسرمو دوست دارم...
بنظرم اگه خیلی جوونا هم قید جشن عروسی و توقعات بیجا رو بزنن خیلی زود میتونن تشکیل زندگی بدن...
🆔
@asanezdevag