#تجربه_من ۸۰
#فرزندآوری
#تربیت_فرزند
من خیلی آرزوها در سر داشتم. و برای کنکور ارشد شیمی تلاش می کردم و به فکر بچه دار شدن هم بودم، با همسرم برنامه ریزی کردم، که اگه بچه دار شدیم همزمان درسم رو هم بخونم. اما خدا برای ما جور دیگه ای می خواست.😊
بارداری اولم دوقلو دختر شد و دوران بارداری و زایمان سختی داشتم. (تقریبا تا روز آخر ویار و تهوع داشتم) . تا ۵ ساعت بعد سزارین به هوش نمی اومدم. یکی از دوقلوها بعد سه روز مریض شد و بیمارستان بستری شد. و یه قل دیگه کولیک بدی داشت .شش ماه از ۵ غروب گریه می کرد تا سه صبح و ما هم با این وضعیت تا یک سال منزل مادرشوهرم بودیم. با محبت پدر و مادر خودم و همسرم تونستیم این شرایط سخت رو با لطف خدا پشت سر بذاریم.
با اومدن دوقلوها زندگیمون رنگش عوض شد و بیشتر زمانم صرف دو قلوها می شد.کلا کتابهای تربیتی مطالعه می کردم و اینجوری احساس می کردم بچه ها رو بهتر می فهمم.😊
هر کی منو می دید می گفت یه دفعه دو تا آوردی راحت شدی. تقریبا هیچ کس فکر نمی کرد با سختیهایی که پشت سر گذاشتم. به فکر بچه ی سوم باشیم.
البته اینو هم بگم که برام یه جراحی پیش اومد که در اون هم عوارض بی حسی از کمر باعث شد بیمارستان بستری شم.😔
بدنم هم به بیهوشی کامل و هم بی حسی از کمر واکنش بدی می داد.
ما هم تصمیم گرفتیم به توصیه رهبر انقلاب در مورد فرزندآوری بیشتر، عمل کنیم😊 با دکترم مشورت کردم. دکترم می گفت می خوای چیکار؟! دوتا داری بسه!! بیهوشی برات ضرر داره و خطر مرگ داره...
من خیلی دلم شکست. اتفاقا می خواستیم مشهد بریم، در حرم به امام رضا علیه السلام متوسل😭 شدم.
وقتی برگشتیم به دکتر دیگری مراجعه کردم. او خیلی امیدواری داد و گفت عمر دست خداست و خیلی تشویقم کرد و گفت شیوه های جدیدی اومده در بی حسی از کمر و عوارض کمی داره.
و من که تصمیم رو گرفته بودم، امیدوارتر شدم.
به لطف خدا بچه ی سومو باردار شدم، با ویار شدید... در ایام بارداری همه اش به خدا می گفتم برای تو دارم جهاد می کنم و چون تموم زندگیمو مدیون امام حسن مجتبی علیه السلام بودم. فرزندم رو نذر امام حسن علیه السلام کردم. و زایمانم با اینکه سزارین بود خیلی راحت انجام شد و از عوارض بی حسی از کمر هم هیچ خبری نبود. و با دعای خانواده و دوستانم و توکل به خدا همه چیز خیلی عالی و راحت پیش رفت.
از دو ماهگی مجتبی (فرزند سومم) در دوره های تربیتی مجازی وابسته به دانشگاه امام صادق شرکت کردم، که فوق العاده بود.
در محرم به کمک همسر و خانواده ام اتاق بازی در مسجد محل با مسئولیت خودم راه انداختیم. که خیلی استقبال شد.
دوقلوهای هشت ساله ام در نگهداری مجتبی خیلی کمک حالم هستند و حسابی از داشتن یه بچه کوچک لذت می برن. الان مجتبی یک ساله شده و کلی شیرین کاری انجام میده و ما و خواهرهاشو می خندونه.
نا گفته نمونه که به فکر بچه چهارم هم هستیم...
🆔
@asanezdevag