◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۲۰ سلام وقت بخیر من در دوران عقد با شکست مواجه شدم. به دلیل وابستگی همسر به خانوادش حاض
۴۲۱ من و همسرم اواخر سال ۹۰ عقد کردیم. اون موقع من ۱۹ ساله و همسرم ۲۲ ساله بودن. با مهریه قرآن و ۱۴ سکه. عقد ما رو به صورت غیر حضوری رهبرم خوندن❤️😍 عقیده ی من این بود که حتی اگه شرایط مهیا نشه برای اینکه آقاجانم عقدمون رو بخونن، باز هم من مهریه ی بیشتر از ۱۴ سکه نمیخوام، چون نظر رهبرم روی مهریه ی کم هست❤️ مراسم عقد و نامزدی نگرفتیم، چون معتقد بودیم یه مراسم کافیه و نباید اسراف کرد. شهریور سال ۹۱ یه عروسی ساده گرفتیم. در تمام مخارج عروسی، مهمترین معیار برای من ارزون بودن اونها و اینکه خرج کمتری روی دوش خانواده همسرم بذارم، بود. به خاطر درس همسرم زندگیمون رو دور از خانواده ام😔 و در شهر دیگه ای شروع کردیم. با وجود اینکه من یک سال بود که دانشگاه قبول شده بودم اما چون اولویت برام ازدواج و زندگی مشترک بود و همسرم رو از هر نظر گزینه ی مناسبی برای ازدواج میدونستم، مهاجرت کردم😊 بعد از یک سال از عروسی مون، وقتی که من تازه در دانشگاهی در اون شهر قبول شده بودم، تصمیم گرفتیم که فرزند دار بشیم.👼 با اینکه عاااشق درس خوندن بودم ولی با خودم میگفتم که تا آخر عمر میشه درس خوند ولی شادابی و حوصله ی آدم هرچی بگذره کمتر میشه و فاصله سنی مادر و فرزند هرچی کمتر باشه بهتره☺️ بنابراین اقدام کردیم برای بارداری و خدا رو شکر باردار شدم. دختر اولم سال ۹۳ به دنیا اومد و نور چشم ما شد😍 علیرغم میل باطنیم که به شددت علاقه داشتم دخترم طبیعی به دنیا بیاد به خاطر اشتباه سونوگرافی که گفتن وزن بچه خیلی کمه و بهش غذا نمیرسه، من رو سزارین کردن😔 و وقتی بچه به دنیا اومد، متوجه شدن که وزن بچه کاملا طبیعی بوده و هیچ مشکلی نداشته😒 وقتی دوران شیردهی دخترم بعد از دو سال تموم شد، تصمیم گرفتیم که اطاعت امر ولی کنیم و برای دخترمون یه همبازی بیاریم، بنابراین اقدام کردیم و لطف خدا دوباره شامل حالمون شد و من باردار شدم😍 اوایل بارداری دومم برام خیلی سخت و پراسترس گذشت، چون عدد بتا توی آزمایش خونم نه اونقدر بالا بود که بگن حتما بارداری و نه اونقدر پایین که بگن باردار نیستی. این آزمایش چندین بار توی روزهای مختلف تکرار شد و نتیجه همین بود، عدد به کندی بالا می‌رفت. من هم دل درد های شدیدی داشتم، برای همین چند دکتری که بهشون مراجعه کردم گفتن که مشکوک به بارداری خارج رحمی هستی😔😔 من و همسرم خیلی نگران بودیم. متاسفانه یکی از دکترهایی که مراجعه کردم میخواست به راحتی برای احتمال بارداری خارج رحم به من دارو بده که اگر به حرفش گوش میدادم معلوم نبود الان چه بلایی سر بچه ام اومده بود😒 بالاخره اومدم تهران و پیش دکتر خودم رفتم، ایشون گفتن که مشکلی نیست و چند روز آزمایش رو تکرار کن و وقتی عددش به میزانی بالا اومد برو سونوگرافی. من هم همین کار رو کردم و وقتی رفتم سونوگرافی و متوجه شدم که مشکلی نیست انگار تمام دنیا رو به من داده بودن😍😍 اواخر بارداری دومم دیابت حاملگی گرفتم و اگرچه که خیلی سخت بود اما بدون دارو و با رژیم تونستم قندم رو کنترل کنم خدا رو شکر😊 هفته های آخر بارداریم دکتر سونوگرافی گفت که احتمالا یکی از کلیه های بچه مشکل داره😭😔 و ما باز هم کلی استرس گرفتیم اما بعد از به دنیا اومدن بچه کلیه هاش رو سونوگرافی کردن و گفتن که خدا رو شکر مشکلی نداره😊 تمام این اشتباهات سونوگرافی ها درحالی بود که من بهترین سونوگرافی های تهران رو میرفتم😒😒 همین جا هم بگم که من فقط سر بارداری اولم، به خاطر بی تجربگی و عدم آگاهی، غربالگری ها رو انجام دادم و بارداری های بعدی غربالگری نرفتم و دکترم علیرغم اینکه خودش برام غربالگری ها رو می‌نوشت ولی وقتی متوجه میشد که ندادم خوشحال میشد و می‌گفت کار خوبی کردی نرفتی😁😁 (ظاهراً وزارت بهداشت دکتر ها رو اجبار کرده که به همه غربالگری رو توصیه کنن و براشون بنویسن😒😒، و وقتی من نرفتم غربالگری دکترم تشویقم کرد👏👏) دختر دومم سال ۹۶ به دنیا اومد و چون فرزند اولم با سزارین به دنیا اومده بود، این بار هم سزارین شدم😕 دختر دومم رو هم دو سال شیر دادم و بعد از گرفتن از شیر اقدام کردیم برای فرزند سوم، این بار هم در رحمت خدا به روی ما باز شد و دختر سومم رو باردار شدم😍😍 ماه های آخر بارداری سومم هم دیابت بارداری گرفتم و این بار هم با راهنمایی یه دکتر غدد خوب که یکی از دوستانم معرفی کرد تونستم قندم رو بدون دارو کنترل کنم. چند تا دکتر دیگه بهم دارو دادن ولی خدا رو شکر با رژیم قندم پایین موند. این بار هم سزارین شدم و آرزوی چشیدن مزه زایمان طبیعی به دلم موند😕 همون جا توی بیمارستان از دکترم پرسیدم که من چند تا دیگه بچه میتونم بیارم و دکترم گفت محدودیتی نداره و اگه ده تا دیگه هم بیاری مشکلی نیست😍😍 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag