سرود و ترانه می شوند
حتی کلماتِ ساده ی میانمان
در این عشقِ زیبا
تو می پرسی از من : امروز را چکار کردی؟
من می گویم : قدمی زدم در خیابانِ شعر
من به تو می گویم: چه زیباست آن بلوزِ قرمزی که به تن داری!
توهم می گویی : همچون درختِ اناری در کناره ی آبها!
تو می پرسی : چه بی تابی امروز
من می گویم : همچون تکّه ابری پیش از باران
از تو می پرسم : آن گوشواره هایت را از کجا خریده ای؟
تو هم می گویی : از باغچه ای در "سرچنار"*
من می پرسم : در خانه ات چه داری؟
تو نیز جواب می دهی : تختخوابی بی تاب و
کمدی ساکت و عکسی غضبناک از پدرم و
دو آواز در قفس و آینه ای بدگمان
در آخر هم تو می پرسی :
پس خودت نیز بگو دیداری بی هیچ بوسه ای به چه می ماند؟
من هم می گویم:
به ویولونی می ماند منتظر در گوشه ای افتاده و نمی نوازدش کسی
#شیرکو_بیکس
📕پنجاه و پنج پنجره ی سرگردان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* سرچنار: نام منطقه ای سرسبز در کردستان عراق که تفرجگاه کُردهاست.