می تراود دل پدیدار است آه
دوری از او دوری از رخسار ماه
برکه ای می گفت با خود نیمه شب
ای دو صد لعنت بر این بخت سیاه
وه چه رمز آلود دریایی است عشق
میکُشد یا می کُند جان را تباه
گر بمیرد دل، شود خونخواه او
گر نمیرد شعله و انبار کاه
دوری از رخسار بلبل سهل نیست
هست شبنم گریه گل در پگاه
عامل رسوایی دل در فراق
قطره اشک است که افتاد از نگاه
کام برکه بی رخ مه تلخ شد
مرگ ماهی های قرمز شد گواه
خشک شد در حسرت لبخند یار
چشم برکه بس که می پائید راه
با صبوری عاقبت وقت وصال
آمد و تابید بر او شامگاه
موج ها برخواست ناگه بی دلیل
ضرب نی ها بود آهنگ سه گاه
رقص آب و شور شیرین شد عیان
قاصدک ها مست وافتاده کلاه
برکه شد فواره ای جوشان ز شوق
تا رساند خویش را بر بارگاه
کاش این اوقات دائم بودلیک
عشق جرم است ونشاید این گناه
سنگ هجران شد بلای جان او
ریخت برهم نقش لیلی صبحگاه
شک ندارم برکه ازدوری ماه
می کَند جان می شود یک روزچاه
جمله عشاق می دانندنیک
عشق ابزاری است دردست اله
می کشد مارا به سوی خویش یار
گاه سوی مهر باید گاه اندرقعرچاه
# مهدی مهدوی خو (احقر)
ارسالی از طرف مخاطب خوب کانال🙏💐
🌺به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥
@aseman_sheer❥🦋❥•