🌼کلاس درس 🌼ما بچه ها توو هر کلاس 🍃پوشیده ایم یه فُرم لباس 🌼وقتی معلما میان 🍃سلام میدیم و همزمان 🌼زود پا میشیم روو پایِ خود 🍃باز می شینیم به جایِ خود 🌼ساکت و آرام می شینیم 🍃تکلیفِ خود را می بینیم 🌼آموزگارِ مهربون 🍃می بینه درس و مشقمون 🌼بازی فراموش می کنیم 🍃درسا را خوب گوش می کنیم 🌼درس و کلاس که شد تموم ☘سوالی داره هر کدوم 🌼میپرسه از آموزگار ☘یه بار دو بار حتی سه بار 🌼آموزگارِ مهربون ☘تکلیف که میده بِهِمون 🌼تکلیفِ فردا را داریم ☘کتابو توو کیف میذاریم 🌼مدیرِ مهربون میگه ☘زنگو فشار بِِدَن دیگه 🌼باید بریم به خونه مون ☘دیگه شده وقتِ اذون 🌼نماز رو اول میخونیم 🍃شیطونو از خود میرونیم 🌼میگیم خدایِ مهربون 🍃زیاد نما دانشِمون 🌼بعدش ناهار و راحتی 🍃با خانواده صحبتی 🌼تکلیفایِ سه ساعته 🍃چون واسمون یه عادته 🌼آسون وخوب و راحته 🍃انگار که استراحته 🌼ما دوس داریم کلاسمون 🍃قشنگترینه واسمون 🌼معلما تاجِ سرن 🍃رویِ سرِ ما جا دارن شاعرآتشی«سلمان» @ashaarekoodakaneh https://eitaa.com/joinchat/2785542421C1eb22c68af