# داستا نک #
سید جمال الدین اسدآبادی میگوید: رفتم به غرب، اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم، برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم!
شبیه همین جملۀ سید جمال را خیلی از بزرگان غرب رفتۀ دیگر هم گفتهاند ، مثلا آقای قرائتی زمانی که از بازدید کارخانهای در ژاپن برگشته بود نقل میکرد در سخنرانی خود که همۀ حاضرین آن ژاپنی بودند گفته : شما تقریبا همۀ نکات اسلام را رعایت میکنید و تنها اگر به وحدانیت خداوند ایمان بیاورید همه چیز حل است و مسلمان شدهاید چرا که ما در اسلام داریم نظم ، وجدان کاری ، رعایت حقوق دیگران ، صداقت و پاکدستی از نشانههای مسلمان است و هر کجا چنین خصوصیاتی باشد نشانههایی از اسلام در آنجا وجود دارد.
بد نیست یکی دیگر از جملات سید جمال الدین را بخوانیم : اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از آن است که اوهام و خرافات بر عقل او زنجیر بیندازد . چشم آدمی کور باشد بهتر از آنست که بینش و طرز فکر او کور گردد...
🗞 ⏳
جلوگیری از ورود بیماری طاعون به ایران در عصرِ کریم خانی
در حدود سال ۱۷۷۰_۱۷۷۵ م ، بیماری طاعون نیمه جنوبی عراق امروزی را در برگرفت و هزاران نفر جانشان را از دست دادند. همیشه برای مورخان این سوال مطرح بوده که چگونه شد این بیماری به درون ایران سرایت نکرد؟! در یکی از روزنامه های لندن در سال ۱۷۷۳ که اخبار خاورمیانه را آورده، نوشته است:
چندین قبیله چادرنشین عرب که در امتداد شط العرب چادر می زنند، به طرز وحشتناکی به بیماری طاعون مبتلا شدند. کریم خان وکیل ایران، دسته هایی از سربازان را در امتداد مرزهای آن پادشاهی قرار داده تا از ورود افراد مبتلا به طاعون جلوگیری کنند و آن کشور را از سرایت بیماری حفظ کرد...
🗞🗞
مظفرالدین شاه به یکی از سنگ تراشان برجسته به نام استاد حسین حجار معروف به حجار باشی در شهر یزد، دستور ساخت سنگ قبری برای شاه شهید ناصرالدین شاه را داد.
استاد حسین حجارباشی چهار سال زمان برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه صرف كرد. وی از یک تكه سنگ مرمر سبز با حجاری خارقالعادهاش، تمثالی از شاه را حک کرد و نهایت ظرافت و زیبایی را در آن سنگ قبر به كار برد و دورتادور آن نیز، شعری 12بیتی در سوگ او حک كرد. این حجاری از شاهكارهای دوران قجر محسوب میشود كه تا به امروز كسی نظیرش را ندیده است!
سنگ قبر ناصرالدین شاه با مرارت و زحمت فراوان توسط مردم از یزد به تهران منتقل شد.
بعد از اتمام ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه، مظفرالدینشاه به استاد حسین، صدتومان دستمزد داد!
این رقم ناچیز برای آن كار سخت و دشوار بسیار کم محسوب میشد و برای این سنگتراش چنان توهینآمیز بود كه وی از شدت رنج و اندوه بیمار شد و درگذشت.
🗞 ⏳
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
-نیکی به دیگران:
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست میآورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میآورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانهای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام میدهیم چیزی دریافت نکنیم.»
پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.»
پسرک که جان نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس میکرد بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر جان در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جملهای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانش دهد باز
(سعدی)
به امیـــد فردایی بهتـــر،
تـا درودی دیگــر به درود ✋
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj