بسم الله النور اعتقاد دارم که داستان جدیدی که انسان با آن مواجه میشود می تواند به اندازه ی شکوهش هیجان ایجاد کند، از خریدن یک لباس و گرفتن یک کادو گرفته تا رسیدن به موفقیت‌های بزرگ. دیدار با رهبری که آفتاب توفیق دارد گاهی به او شبیه باشد اتفاقی است که انسان را شبیه قایقی در دریای هیجان می‌اندازد. دیدار با عزیز ی که آنقدر با وجود است که در حضورش شعرهای عاشقانه ای خوانده میشود که شاید انسان به خودش اجازه ندهد در حضور عالمی ربانی آن را بخواند؛ عزیزی که در لابه لای اشعار می گوید و مخندد و می‌خنداند به گونه ای که انسان باور نمی کند به اندازه ی یک دنیا نه، که صد دنیا اندوه در سینه ی ایشان موج میزند، اندوه یاران رفته و نگرانی برای مردم و کشور و دغدغه های علمی و سیاسی و اجتماعی و... . در اولین سال حضور در محضر ایشان توفیق شعر خوانی برای این عزیز را نداشتم اما زمانی که میلاد عرفان پور نامم را صدا زد تا جزء معدود شعرایی باشم که در محضر ایشان زانو بزنم و سلام کنم و کتابم را به ایشان هدیه بدهم، احساس کردم پروردگار نگاهی ویژه به این بنده داشته است. تورق کردن کتابم به دست حضرت آقا بهترین اتفاقی بود که می توانست برای شب‌های روشن بیفتد. لبخندی زد و فرمود آفرین خیلی کتاب خوبی است که برای هر دعا یک غزل نوشته‌ای آن گاه نگاهی به شعر ر وز چهارم انداخت و این بیت را خواند و سری به نشانه ی تأیید تکان داد : باید کنار چشمه‌ها رویید ای گل همسایه‌ی مرداب ها بودن سخیف است به ایشان التماس دعا گفتم و با بوسیدن زانوی ایشان دهانم را تبرک کردم. و حالا این بیت بهترین بیتی است که از شب‌های روشن دوستش دارم. والسلام . ۶ فروردین ۱۴۰۳ شب نیمه ماه رمضان دیدار با رهبری معظم انقلاب اسلامی حفظه الله تعالی.