در میان دشتِ برکه، آسمان روییده بود جامه‌ای چین دار و آبی بر تنش پوشیده بود آسمان را مصطفی در کاسه‌های تشنه ریخت آسمانی را که از آن بارها نوشیده بود کهکشان‌های زیادی قصد بیعت داشتند دشت آنها را شبیه ریگ، آنجا دیده بود ‌شاخه‌های خنده می‌رویید از پهنای دشت جای پاهای علی را آنقدر بوسیده بود آفتاب از لا به لای پلک‌های مرتضی سایه‌ی اندوه و غم را از افق برچیده بود زندگی آن روز خود را در جهانی تازه‌تر بین چشمان امیرالمؤمنین فهمیده بود ✍️کانال اشعار در ایتا (چشم به راه) https://eitaa.com/ashare_ali_goli