﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ به پای غرور تو الوند سوخت دِنا گریه کرد و دماوند سوخت به جان عزیز تو در این غزل قلم در همین اولین بند سوخت وجودم از این داغ آتش گرفت غرورم به جان تو سوگند سوخت خزر مثل هامون و زاینده رود میان تب و تاب اروند سوخت کلاغی خبر را رها جار زد تمام درختانِ دربند سوخت خبر داغ بود و بخارا شنید دل رودکی در سمرقند سوخت نکِش بیش از این گُر که روی لبم غریبانه گل‌های لبخند سوخت میان زمستان و سرمای دِی به حالت دلم مثل اسفند سوخت به چشمم تمام جهان شد سیاه که این پرچمِ بی همانند سوخت به اوج فلک باز هم سر بسای نخی از غرور تو هر چند سوخت ━━━━💠🌸💠━━━━