محمود ژولیده ای پسندیده ی خدا، سردار مالک اشتر ولا ، سردار جز شهادت نبود لایق تو ای براه ولی فدا، سردار داغ تو خونجگر کند ما را خون تو زنده تر کند ما را تازه بیدار تر شدیم، آری خونِ مظلوم اثر کند ما را گر چه این قلب رهبرم خون شد همتِ انتقام افزون شد بلکه با خون حاج قاسم ها فتنه های دگر دگرگون شد ای بنازم به استقامتشان میدمد لاله ها ز قامتشان بخدا بر مشام جان آید عطر پیروزی از قیامتشان رهبر و مقتدایمان فرمود نبرَد خصم زین جنایت سود عزمها را کنید اینک جزم که زمان فرج بیاید زود رفت با خونِ مالکِ اشتر اقتدارِ نظام، بالاتر به ولایت قسم، اَلا قاسم بی تو تنها نمانَد این رهبر یارِ سردار کو به کو مهدی کیست "مَن یَنتَظِر" ابو مهدی به یقین لحظه ی شهادتشان با تو گشتند روبرو مهدی! حاج قاسم که کربلایی شد آسمان نیز نینوایی شد شهدا را گرفت در آغوش که بسر دوره ی جدایی شد ای علمدارِ جبهه ی اسلام ای به وقتِ نیازها، اقدام نزدِ زهرا به فاطمیه شدی با علمدارِ کربلا اکرام آنکه فرمانِ شامِ هجرت داد نیمه ی شب، طلوعِ فجرت داد ای امیرِ مدافعانِ حرم موسم زینبیه اَجرت داد ایکه معشوق، هم کلامت باد جانِ ما نذر انتقامت باد سرِ سردار و زانوی ارباب سرِ آقایمان سلامت باد ای دلت غرقِ حضرتِ معبود عهدِ ما انتقام سیلی بود رفتی اما به رجعتت برگرد باز همراهِ مهدیِ موعود میلاد عرفان پور آن لحظه که جان می رود از دست، حسین! دیدار تو آخرین امید است، حسین! تا همت عشق است چرا منت مرگ؟! باید به شهیدان تو پیوست، حسین! پیمان طالبی خبر بده به زمین، آسمان شهید شده ست سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده ست به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی خبر رسیده ز باغ، ارغوان شهید شده ست چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل چقدر خاطره از نهروان شهید شده ست چراغ روشن آن آشیانه کن خاموش که آن قناری بی آشیان شهید شده ست بگو رقیه بداند که برنخواهد گشت بگو به زینب قامت کمان: شهید شده ست به دوش ماست کنون بار ای گران‌جانان! که آن برنده بار گران شهید شده ست علم ز دست علمدار ما نمی‌افتد چقدر پیر شهید و جوان شهید شده ست *** کجاست صور بشارت؟ بشیر را کشتند سیه بپوش که ماه منیر را کشتند خبر رسید که با کشتن کریم آنک فقیر را و یتیم و اسیر را کشتند نگاه کن به سندهای روشن تاریخ که این قبیله صغیر و کبیر را کشتند فغان که اهل سقیفه به پشت آن در باز به قصد کشتن حیدر، غدیر را کشتند همان مجاهد هر راه صعب و دور و دراز همیشه حاضرِ هر دور و دیر را کشتند یگانه مرد کویری! نواده کرمان! به کشتن تو نه ما را! کویر را کشتند قرار بود اگر راه گم شود، می‌شد چقدر راهنمای دلیر را کشتند *** مگر به دست حسن واقعه مرتب شد ببین دو مرتبه قاسم فدای زینب شد چنان که خون تو بر خاک ریخته هر سو ز خون پیاله تو گوییا لبالب شد خبر رسید که تقصیر گندم ری بود شریح قاضی اگر فکر مال و منصب شد! چه خون دمید به پیکر مرا؟ که می‌جوشد چنان که آخر سر رشک هر مرکب شد به صبح واقعه گفتم نبارمت ای مرد! چنان به گریه نشستم غروب شد، شب شد سرم فدای سر روی نی مقیمِ حسین فدای آنکه فدایی راه زینب شد *** به گریه می‌نگرم بر حیات بعد از تو شهادت است برایم ممات بعد از تو زکات خون مرا داده است شریانت که فرق کرده برایم زکات بعد از تو تفاوت است برای هر آدمی بینِ حیات قبل از تو با حیات بعد از تو بهل به مرگ به بستر بمیرد آنکس که نکرده است به خون التفات بعد از تو نمی رود دگر آب خوش از گلو پایین اگر که باز شود هم فرات بعد از تو قلم به خون من آغشته می‌شود زین پس مگر که رنگ بگیرد دوات بعد از تو الا که سوی خدا صبح جمعه پر زده ای! نشسته ام به دعای سمات بعد از تو پس از تو اشک یتیمانه جانگدازتر است علی‌‌محمد مؤدب تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری که در شبهای دهشت تا سحر با ماه بیداری تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت که می روید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد که بالیدندند بر دستت کبوترهای بسیاری چه خوش رم می کند از پیش چشمت لشکر پیلان ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری دلت را سر به زیری ها، سرت را سربلندی هاست خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری ز ما در گریه های نیمه شب یاد آور ای همدرد تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری مجتبی صمدی سردار آسمونی سخته ندیدن تو مونده زمین تو بُهتِ این پر کشیدن تو تو مُزدت و گرفتی ما به غمت نشستیم تا آخرین نفس با عهدی که بستی هستیم اُسطوره واسه مردم هستی برا همیشه سنگ از تو بود هراسون بودی اگر چه شیشه چشمات خروش خشم و آئینه رو با هم داشت حاج قاسم دلاور لفظ شهید و کم داشت آرامش از تو داره تهران، دمشق و بغداد رو هیچ ضریحی با تو حتّی یه خط نیفتاد یک روح سربلندی توو سربه زیریهات بود بعد فرج ، شهادت بالاترین دعات بود اسم تو رو می خونه سو سوی