🌼❥✺﷽ ✺❥🌼 1⃣ 📕 داستان هادی به سوی سیدالشهدا(ع) 🎤 راوی: سیدعلی شجاعی 🕌 دوران جوانی ما باهم‌ طی شد. ابراهیم آن زمان در بازار کار می‌کرد. عصرها نیز باهم‌ بودیم و مسجد می‌رفتیم و.... @asheganzohor ⁉ یک روز به او گفتم: ابراهیم، دقت کردی چقدر از این جوان‌های محل فاسد شدند؟ 🍻 بیشترشان سراغ مشروب و کارهای خلاف رفته‌اند و... ابراهیم با تکان دادن سر تأیید کردو گفت: 🌟 «بیا یه کاری بکنیم. یه هیئت راه می‌اندازیم و بچه‌ها را دور هم جمع می‌کنیم.» @asheganzohor 🏠 با چند نفر دیگر هم صحبت کرد و هیئت را راه انداخت. اولین جلسات در روزهای سه‌شنبه در منزل خودشان داخل کوچه تجلی برگزار شد. 🏡 آنجا منزل کوچکی بود که از دو اتاق تو در تو تشکیل می‌شد‌. و حیاط کوچکی داشت. @asheganzohor 👨‍🦳 پدر بزرگوار ابراهیم دم درب می‌نشست و بساط چایی را راه می‌انداخت و به رفقای هیئتی خدمت می‌کرد. @asheganzohor 🎤 یک سخنران داشتیم و بعد هم من و ابراهیم مداحی می‌کردیم. آن زمان سن و سال ابراهیم کم بود. @asheganzohor 📝 اما با این حال مداحی او خوب بود. اشعار و مداحی را ابتدا خودش می‌خواند و اشک می‌ریخت. @asheganzohor 🥘 حالات او روی بقیه افراد هیئت اثر می‌گذاشت. بعد از پایان برنامه هیئت ابراهیم برای رفقا شام تهیه می‌کرد. @asheganzohor 🌈 کم‌کم برخی جوانان که به راه‌های خلاف کشیده شده بودند پایشان به جلسات هفتگی باز شد. @asheganzohor 3⃣ سه ماه از تشکیل آن هیئت گذشت. نام « هیئت جوانان مهدویان» برایش انتخاب کردیم. ✨ به خاطر افزایش شرکت‌کنندگان، دیگر منزل ابراهیم گنجایش نداشت. حالا دیگر چهل نفر عضو ثابت داشتیم. ♻ ادامه دارد... 📚 سلام بر ابراهیم ۲ ‌‌کانال عاشقان ظهور 🌸🌻🌸🌻🌸🌻 🆔 @asheganzohor