#وفات_حضرت_ام_کلثوم_س
#زمزمه وفات -حضرت ام کلثوم(س) -(کوچکتر از همه من بودم...)
کوچکتر از همه من بودم
روزی که توی خونمون مادرم و زدن
توو کوچه زیر آسمون مادرم و زدن
جلو چشای باغبون مادرم و زدن
خونه ی ما و دعوا / باورم نمی شد
طناب و دست بابا / باورم نمی شد
مادرم با بار شیشه / پشت در که افتاد
روی چادرش رد پا / باورم نمی شد
کوچک تر از همه من بودم
یادمه که درد میکشید شبا نمی خوابید
غربت بابام و که دید شبا نمی خوابید
اون که شبونه پر کشید شبا نمی خوابید
ما ها رو تنها گذاشت / باورم نمی شد
بابام کفن که برداشت / باورم نمی شد
بندهای کفن که وا شد / ما همه دویدیم
بازوهاش هنوز ورم داشت / باورم نمی شد
شاعر:
#عبدالله_باقری
@Asheghane_hazrat_zeynab