قسمت دوم روضه اربعین بانو صحت 🌿🌿🔳🔳 اربعین آمد واشکم زبصر میآید گوئیا زینب محزون زسفرمیآید بازدرکرب وبلاشیون وشینی برپاست کزاسیران ره شام خبر می آید آی کربلا*اربعین آمده.زینب کبری(ع)داره میاد.اون یه عالمه خاطره داره.فرصت کافی برای گریه کردن نداشته.به اومهلت صحبت کردن ودردودل بابرادرشوندادند. حالاکه روی قبرغریب برادرافتاده.اشک اجازه حرفزدنوبهش نمیده روی قبرحسین زینب افتاده است/رفته ازصبروتاب یاکه جان داده است اوازاین سفرسوغات برای داداشش میاره...سوغاتیهای اوبدنهای کبود.صورتهای سوخته.بدنهای نحیف ولاغربچههای حسینش.کربلا.هرکدوم ازبچههاحرفهابراگفتن دارند کربلا یه مسافرکوچولوداشتی بنام رقیه.امااودیگه برنگشته.حالاحضرت زینب داره به برادرمیگه:بخونم زبانحاله خانم رو😭😭 آورده ام تمام عزیزانت حسین/جزدخترسه ساله ات ای مهربان من/ ازمن مپرس حال دله آن سه ساله را/ درگوشه خرابه برفت ازکنارمن آره کربلا!یادته چه وداعی با باباش کرد؟یادته که چجورجلوی بابارو گرفت؟یادته که وقتی میرفت چحالی داشت؟کربلا.نبودی ببینی خرابه شام چجوربدحال شده بودنبودی ببینی چجور جان داد؟😭امروزسراسرکربلا غوغاشده.هرکس یه زمزمه داره.هرکس سراغ قبریومیگیره...بچههااحساس میکنندبوی بابامیاد..بوی عمومیاد چهل روزه این خواهروبرادرهمدیگروندیدند ...آخه سابقه نداشته چهل روزهمونبینند...اخه دفعه اخرکه همدیگرو دیدن یجوری بودکه خواهرنمیخواست ازبرادرجدابشه..داداش سردربدن نداشت وتوی گودال قتلگاه غریبانه افتاده بود.اونجاسربرادروندید.فقط بدن خون آلودرودید...اماسربرادرو برای آخرین باربالای نیزه مقابل یزیدلعنه الله علیه دید.ازاون ببعددیگه داداششوندید..حالابرگشته کربلا...ولی افسوس که زیرخاکاقراردارند.خواهربایدقبربرادروبغل کنه..حرف بزنه به طفلانت نه تنهاجای مادر بل جای پدربودم/به گلهایت نگرتاباغبانیهای من بینی/حجاب کودکانت میشدم وقت کتک خوردن/که نیلی پیکرم ازمهربانیهای من بینی/به پاس قهرمانیها به تن دارم نشانیها/نبودی تادر این ره قهرمانیهای من بینی/اگرنامحرمی اینجانبودای محرم زینب/نشان میدادمت تاان نشانیهای من بینی