اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته مبعث حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم چهل روز در سجده همراهِ دوست چهل روز زاری به درگاهِ دوست به قصدِ تقرُّب چهل روز و شب به خلوتگهِ عشق دلخواهِ دوست شب و روز مشغولِ راز و نیاز سحر تا شبانگاه با آهِ دوست جدا از زن و مال و دنیا شدن رسیدن به اَللّه اَللّهِ دوست به امّیدِ دیدارِ پروردگار وَ راهِ وصالِ خدا راهِ دوست به دنبالِ یک خانه از نورِ عشق تمنّا و گریه به بنگاهِ دوست چو همراهِ جانانه شد روح و جان ندا آمد از عرش قرآن بخوان ندایِ خداوندِ خود گوش کُن مِیِ وصل را تا گلو نوش کن به فرمانِ حق علمِ مطلق علق بخوان و ندانم فراموش کن برایِ خدا با رضایِ خدا هر آنکس جز او گفت خاموش کن بگو لاٰ اِلٰهُ و بمان رستگار از این نغمه عشّاق مدهوش کن برو خاک تا اوجِ افلاک را به نقشِ خداوند منقوش کن به دلدار بِسپار دل را و باز به دلداده‌یِ عشق آغوش کن چو جبریٖل احمد به ذاتِ اَحد رسانید افلاک لبخند زد خدا عشق را با نبی در حرا به امیدِ توحید پیوند زد طلوعِ نخستینِ این آفتاب دلِ همسرش را به دین بند زد محمّد هم آرام شد تا علی دلش را به دریایِ دلبند زد بِلادِ غم و کفر شد شهرِ نور هوا بر سرِ آرزومند زد به نامِ نبی و علی عرشِ حق دگر هر چه را آفریدند زد فَلک فُلک و مُلک و مَلک آمدند درِ خانه‌یِ این دو زانو زدند اگر دینِ اسلام شد پایدار پیام آوری داشت پرهیزکار رسولی امین و کریم و صبور سزاوارِ توصیفِ پروردگار در اوصافِ او بس همین نکته که شده وقفِ او حیدر و ذوالفقار اَشِدّا به کفّار و با مؤمنین رحیم است و هادی و آئینه‌وار تجلّایِ یکتاپرستیِ ناب تسلّایِ چشمانِ در انتظار محمّد سرآغاز و پایانِ دین همان تکسوارِ محمّد تبار به امیدِ تکمیلِ دین سالهاست دعایِ فرج آخرین بیتِ ماست