. یا ثامن الائمه، من از کثرت گناه‏ در بارگاه قدس تو آورده‏ام پناه‏ چندان اسیر دست هوی و هوس شدم‏ تا موی من سپید شد و روی من سیاه‏ تا در جوار قرب تو یابم مگر که ره‏ اینک ز ره رسیده پشیمان و عذرخواه‏ قومی به اشتباه، گرم نیک بشمرند چون نیستم نکو، نشود بر من اشتباه‏ ای آنکه از نگاه تو احیاست عالمی‏ باشد که بفکنی به من از مرحمت نگاه‏ خاکم به سر، که طعن رقیبان کشد مرا گر خاکسار خویش نگیری ز خاک راه‏ دنیا طلب نیم، که بخواهم ز حضرتت‏ جاه و جلال دنیوی و بزم و دستگاه‏ کوته نظر نیم، که کنم کیمیا طلب‏ تا همچو دیگران دهیم زین نمد کلاه‏ کالای معرفت ز تو دارم امید و بس‏ بی‏معرفت چگونه شناسد گدا ز شاه؟ آن معرفت، که خوب‏تر از این شناسمت‏ آن معرفت، که پی‏برمت بر مقام و جاه‏ هر چند در طریقه‏ی توحید و حکم شرع‏ حاجت ز غیر حق طلبیدن بود گناه‏ من غیر حق ندانمت ای منبع کرم‏ وز حق جدا نخوانمت ای مظهر الاه‏ گر زانچه گفته‏ام نه دلم با زبان یکی است‏ رویم سیاه گردد و عمرم شود تباه‏   صابر همدانی✍ .