💌
⏝
֢ ֢
#عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوپنجاهوشش
سنگینی نگاهم را حس میکند.
سرش را بلند میکند و به لبخندِ از سر رضایتم خیره میشود .
انگشتان ظریفش را کنار دهانش میکشد
+:به چی نگاه میکنین؟
شانه بالا میاندازم،راحت اعتراف میکنم
:_به تــــــو
+:خب،لطفا نگاه نکنین... من از نگاه خیره خوشم نمیآد...
راست میگوید.
اگر از نگاه های خیره لذت میبُرد که این سیاهِ بلند همه جا انتخاب اصلی اش نبود...
سر تکان میدهم...
میدانم از صبح چیزی نخورده...
میدانم باید غذایش را بخورد،اما کنترل نگاه،سخت ترین کار دنیاست؛اگر سوژه،نیکی باشد...
:_نمیتونم...
+:خب منم نمیتونم غذا بخورم....
بازهم در محضر او،اعتراف میکنم.
:_نمیتونم نگات نکنم...
نگاهی به اطراف میاندازد..
بلند میشود.
+:طبیعیه،درخواست من نامعقول بود... به هرحال وقتی اینجا گیر کردیم،نمیشه بهم نگاه
نکنیم..
من چه گفتم و او چه تعبیر کرد...
انگار مثبت بودن،نیمهی پر لیوان را دیدن و خوشبین بودن در ذات او نهادینه شده..
روی پنجه ی پاهایش بلند میشود و از کتابخانه،کتابی بیرون میآورد.
برمیگردد و سر جایش مینشیند.
کتاب را به طرفم میگیرد.
جلد زرد کتاب (ضد) را میشناسم.
+:عصر بین کتاباتون،بیشتر از هر کتابی،کتاب شعر دیدم...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم:
#فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒
Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝