عــشــ♥️ــق جـانـم امـام زمـانـم..🌹
‌ 🟢چقدر این داستان زیبا و عبرت انگیزه مردی داشت در جنگل‌ قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دای
داستان_آموزنده 🔆همكارى با ستمگران ممنوع  صفوان يكى از ارادتمندان اهل بيت ، آدم فهميده و پرهيزگارى بود. شتران بسيار داشت ، به وسيله كرايه دادن آنها زندگانى خود را اداره مى كرد. صفوان پس از آن كه با خليفه (هارون الرشيد) قرارداد بست كه حمل و نقل اسباب سفر حج وى را به عهده بگيرد، محضر امام موسى بن جعفر عليه السلام رسيد. امام فرمود: صفوان ! همه كارهاى تو خوب است به جز يك عمل . صفوان گفت : فدايت شوم ! آن كدام عمل است ؟ امام فرمود: شترانت را به اين مرد (هارون ) كرايه داده اى ! صفوان : يابن رسول الله براى كار حرامى كرايه نداده ام ، هارون عازم حج است براى سفر حج كرايه داده ام . افزون بر اين ، خودم همراه او نخواهم رفت ، بعضى از غلامان خود را همراهش مى فرستم . امام : آيا تو دوست دارى هارون لااقل اين قدر زنده بماند كه طلب تو را بدهد؟ صفوان : چرا يابن رسول الله قهرا چنين است . امام : هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد كه ستمگران باقى بمانند شريك ستمگران است و هر كس شريك ستمگران به شمار آيد، در آتش ‍ خواهد بود. پس از اين گفتگو صفوان يكجا كاروان شترش را فروخت . هنگامى كه هارون از فروختن شترها باخبر شد، صفوان را به حضور خود خواست و به او گفت : شنيده ام شترها را يكجا فروخته اى ؟ صفوان : بلى ! همين طور است . هارون : چرا؟ صفوان : پير شده و از كار افتاده ام و غلامان نيز از عهده اين كار به خوبى بر نمى آيند. هارون : نه ، من مى دانم چرا فروختى ! حتما موسى بن جعفر از موضوع قراردادى كه براى حمل اسباب و اثاث بستى . آگاه شده و تو را از اين عمل نهى كرده است . او به تو دستور داده است ، شترانت را بفروشى ! صفوان : مرا با موسى بن جعفر چه كار. هارون با لحنى خشمگين گفت : صفوان ! دروغ مى گويى اگر دوستى هاى سابق نبود، همين حالا سرت را از بدنت جدا مى كردم . 📚بحار: ج 75، ص 376 @ashgjanam_amamzamanam 💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠