◾️ راهی بیتالنور...
▪️و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
▪️باد یک نامهٔ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
▪️به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
▪️ چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
▪️چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
▪️باور این سفر از درک من و ما دور است شاعرانه غزلی راهی «بیتالنور» است
▪️ آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود، به مقصد نرسید
▪️که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
▪️ماند تا آینهٔ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
▪️ صبح شب میشد و شب نیز سحر، هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر هفده روز
▪️ بین سجاده، ولی چشم به در
هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
▪️روز و شب پلک ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضهٔ زینب میخواند
✍
#حمیدرضا_برقعی
#حضرت_معصومه (س)
🆔
@ashora_karbala