🌷 تو فـاو؛ همـراه حـاج قاسم و شهـید منصوری حدود ساعت ده شب رفتیم و تو تاریکی تو صف عراقیهـا غذا گرفتیم و خـوردیم!.
• چندتا لـودر آنجـا بود. حـاج قاسـم به من گفت: «توراننده لودری؛ میتونی یکی ازایناروبرداری؟!»
گفتـم: «نـه! مگه میشـه؟!»
گفت: «امکانش رو خـدا برامـون درست میکنه.»
رفتم دیدم یکی از دستگاهها صفره و هنوز بیلش زمین نخورده. سـریع روشن کـردم و خود حـاجی اومد کنارم نشست و گفـت: «حـرکت کـن!»
• از خاکریز اول و دوم گذشتیم؛ به خاکـریز سوم که رسیدیم؛ تازه شلیک دشـمن شـروع شـد ..
🎙 راوی: عباس افـزون
📚 ذوالفقـار / باهتمام علی اکبر مزدآبادی