به مناسبت شهادت شهید زاهدی:
حال خراب من را از نو مرور کردند
وضع بدم که دیدند از من عبور کردند
یاران بی تکلف بال و پری گشودند
این جان خسته ام را غرق غرور کردند
در راه عشق دلبر چندان پریده اند که
سرهای شان بریدند، گویی قصور کردند
جان را به جان جانان دادند و دل گسستند
ترک دیار کردند، ترک حضور کردند
شهد شهود خوردند عهد الست بستند
از خویشتن گذشتند، عزم ظهور کردند
گویی که با شهادت، اذن از خدا گرفتند
موسی به نیل بردند راهی طور کردند
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
جایی که این شهیدان، شور و شعور کردند
از نام و از نشانی رستند تا در افلاک
باغی در آن بهشت پاینده جور کردند
تا با دو چشم خیسم پروازشان نبینم
چشمان خسته ام را یکباره کور کردند
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
آنجا به عیش و عشرت، ساز و سرور کردند
ما را به جرم مستی طرد از دیار کردند
جای عروج، من را راهی گور کردند
زاهد از آنچه دارم غمگین و شرمسارم
شاید که جان من را از غصه دور کردند