۱۲۳) وقتی خبر توی فامیل پیچید که، مرضیه خانم تحصیل کرده، دختری که کلی خواستگار داره، از زیبایی و حجب و حیا هم کم نداره، تصمیم گرفته با یک مردی که همسرش فوت کرده و بچه داره و تفاوت سنی زیادی داره، ازدواج کنه. صدای همه به اعتراض بلند شد. هرکسی می شنید یا خودش را برای نصحیت کردن می رسوند یا تلفن می زد. ولی من حرف مردم برام اصلا مهم نبود. حتی دایی ام کلی دعوام کرد، که" عقلم رو از دست دادم و دارم خودم رو بدبخت می کنم. آبروی خانواده میره." ولی من از این گوش می گرفتم و از اون گوش بیرون می دادم. تنها حامی و پشتیبانم مادر و برادرم بودند. مادرم می گفت"من به تو اطمینان دارم و مطمئنم انتخابت درسته." خودم هم بارها و بارها به قرآن تفال زدم و به حضرت زهرا توسل کردم. گفتم، بی بی جان می خوام به یکی از اولادت خدمت کنم، خودت کمکم کن. خدارا شکر با تمام مخالفت ها، احمد آقا اومدند خواستگاری و همان شب به اصرار برادرم صیغه محرمیت جاری شد. برعکس همه دخترها که استرس دارند، من از خوشحالی توی آسمون ها سیر می کردم. فاطمه جان از دوقش، توی بغلم پرید و مرتب من رو می بوسید. ولی می دیدم که احمد آقا هنوز نگرانه. با اجازه مادر و برادرم، با هم بیرون رفتیم تا راحت صحبت کنیم. توی پارک نزدیک خونه مون روی نیمکت نشستیم و فاطمه مشغول بازی شد. باز هم بهش قول دادم که تمام تلاشم رو برای خوشبختی فاطمه می کنم. ولی نگرانی های پدرانه اش را درک می کردم. خیلی زود قرار ازدواج مون رو گذاشتیم و بعد از زیارت امام رضا، وارد خانه و زندگیش شدم. باورم نمی شد که به این سادگی زندگی کنند. البته ما شهرستان بودیم، ولی برای همان جا هم زندگیشون خیلی ساده بود. احمد آقا اجازه نداد، من حتی یک قاشق به عنوان جهیزیه ببرم. وقتی هم وارد خانه اش شدم. ازم خواست که سادگی زندگیشون رو حفظ کنم. منم قبول کردم. خیلی برام جالب بود. شروع زندگی من با تمام دخترهای فامیل فرق داشت. خودم هم باورم نمی شد، من خیلی بلند پرواز و پر شور بودم. ولی به ساده ترین زندگی تن دادم. تازه با کلی ذوق و هیجان. خیلی برام شیرین و جذاب بود، بودن در کنار یک مردخدا و فرزند حضرت زهرا، برام مثل یک رویا بود. تمام سعی ام رو می کردم که براشون بهترین همسر باشم و برای فاطمه جان بهترین مادر. البته بگم من خیلی در دوران مجردیم کتاب های دینی و مذهبی مطالعه می کردم. حتی کتاب آیین همسرداری اسلامی رو هم مطالعه کردم. بعد از ازدواج هم که کتابخونه احمد آقا برام حکم گوشه ای از بهشت رو پیدا کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490