✍️ «حسرت وداع آخر»؛ خاطره طلبه جهادگر مشهدی از یک صحنه غمناک ◻️ «ایستاده بودم منتظر جنازه کرونایی تا آمبولانس وارد شد؛ طبق دستورالعمل ابلاغی جنازه را تحویل غسال دادم تا امورات غسل و کفن انجام شود. طولی نکشید وقتی فرزندان دور شدند، دیدم پیرمردی تقریبا ۷۵ ساله به سمت من می آید؛ اشک در چشمان پیرمرد حلقه زده، دست بر روی دست می زد و زیر لب آه و ناله می کرد و نزدیکتر میشد؛ حس کردم شوهر مرحومه باشد تا رسید، سلام و احوالپرسی کردم. با اشک در چشمان و حالت ناله گفت حاج آقا می توانم یه درخواست منِ پیرمرد تو این سن از شما داشته باشم. بنده شوکه شدم و گفتم این چه حرفی است پدر، در خدمتم هر کاری از دستم بیاد کوتاهی نمی کنم. گفت حاج آقا برای دفعه آخر بزارید همسرم رو ببینم همین طور که صحبت می کرد بغض کرده بود و اشک می ریخت. با شنیدن این سخن... به هم ریختم و بغض کردم... سخت است؛ سخت است؛ سخت است با برادر عزیزم کارشناس مرکز بهداشت که ناظر بودند هم مشورت کردم به این نتیجه رسیدیم که طبق گزارش پزشک متخصص عفونی بعد از فوت بیماری سرایت دارد، لذا به همسر مرحومه جواب منفی بدهیم... طولی نکشید که امورات غسل و کفن انجام شد. جنازه آماده نماز و دفن شد؛ آنجا بود که دیدم پیرمرد بی قراری می کند. دستکش و ماسک گرفتم به سمت پیرمرد رفتم، صدا زدم پدر جان دستکش و ماسک بپوشید به همراه من برای نماز بیایید، چرا که اگر این کار رو نمی کردم، یقین می دانستم، دق می کرد... یکی از سخت ترین صحنه هایی که در این مدت کوتاه دیدم... لذا بنده حقیر به عنوان خادم و برادر کوچک شما عاجزانه از تمامی همشهریان و هموطنان عزیز خواهش میکنم در خانه بمانید و با رعایت مسائل بهداشتی تمامی خدمتگزاران خود در خط مقدم مبارزه با ویروس منحوس کرونا را یاری نمائید که ما هم شاهد این چنین حوادث تلخی نباشیم .» خدایا بحق صاحب عصر(عج)، مردم عاشق ایرانم را یاور باش و مددبرسان @andisheengelabi