ای کاش عشق خود را افشا نکرده بودم رویای زخمیم را رسوا نکرده بودم ابراز عشق آخر آغاز رفتنت شد ای کاش دست خود را بالا نکرده بودم من با سکوت عادت کردم تمام عمرم فریاد شعر چاره اما نکرده بودم دوران رفتن است و من دوستش ندارم معشوقه ای که ماند پیدا نکرده بودم دنیای بومرنگ است دارد خدایی عاشق این را مگر برایت معنا نکرده بودم دل کوه بوده اما از جای خود تکان خورد باور به دین چشمت بیجا نکرده بودم شیرین ترین کلام و شعر سعید عشق است از بیستون و تیشه پروا نکرده بودم مُهری بزن به شعرم تا که سند بگیرد؛ با خون مگر تعهد امضا نکرده بودم؟! 400/2/31