حکایت روزی پادشاهی بی عیب! به اطرافیانش گفت كه اگر از كسی عیب و ایرادی ببیند، آن شخص باید یك درهم تاوان بدهد. یكی از شحنه ها (نگهبان) مردی را عریان دید و گفت: باید به دستور پادشاه یك درهم بپردازی. مرد گفت: چه....چه...چرا باید بدهم؟! شحنه گفت دو درهم باید بدهی چون لكنت هم داری. شحنه گریبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمی آید. شحنه گفت حالا باید سه درهم بدهی! در این گیر و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بینوا خواست بگریزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جایت تكان نخور كه تو گنجی بسیار پر بها هستی.!!! متأسفانه برخی در پیدا كردن عیب و ایراد در دیگران چنان مشتاق و جدی هستند كه انگار گنجی را جست و جو می كنند