لیلیت38_22.mp3
25.89M
🎧 💞 خلاصه قسمت ۳٧ لیلیت میخواست هرطوری شده حقیقت زندان رفتنشو به سیدمهدی بگه اما سیدمهدی فکر کرد اون میخواد درمورد جاوید و مریضیاش بگه انگاری جاوید بهش گفته بود لیلیت مریضه و اونو راضی کنه که برگرده تهران!...ولی نشد ماحراروبگه و بازم سیدمهدی باعشق خداحافظی کردو رفت عینک لیلیت رو هم باخودش برد تا درست کنه 😊 ...وفایی ترک موتور سیدمهدی نشسته بود جایی که لیلیت آرزو داشت اونجا نشسته باشه تا نزدیک نفسهای سیدمهدی باشه ... همون روز توی درمانگاه یک رزمنده بخاطر کشیدن دندون متورم عفونیش فریادهای پی درپی میکشید که ناگهان لیلیت دچارحمله عصبی شد و زد زیرگریه و حالش بشدت بدشد میلرزید ودهنش یخ کرد .. وقتی یارش رودید همه چیزرافراموش کرد،سرشاراز عشق، آرامش رو به دورن قلبش فرو میبرد❤️ ... اون اومده بود تااسرار لیلیت رو بشنوه وبلاخره که لیلیت باداباد رو گفت و به یک نفس گفت که قاتل ناخواسته ایه که عمل کرده و ضعف اعصاب داره ..ولی سیدمهدی خندید وباورنکرد و ... دوباره با ادای احترامی وصف ناپذیر رفت چون امشب عملیات بود ولی لیلیت ازش قول گرفته بود که برگرده که.... 🍃💕🍃 🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهره‌پیوسته ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تنهاکانال رسمی بانوان حرم https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c