🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 باز هم مثل همیشه من نبودم هیچ وقت لایق اعتکاف نبودم وقتی پسر دوازده ساله ام با اشتیاق از خاطراتش تعریف میکنه... تصورش هم حالم رو خوب میکنه: سفره های رنگین و خوشمزه ی افطاری و سحری... حال و هوای تو مسجد خوابیدن (مهمون خونه ی خدا شدن) با صدای مولایَ یا مولایَ، بیدار شدن... تصور کلی بچه مدرسه ای که گُله به گُله دور هم حلقه زدن، غرق صحبت و حرف و فکر... سه روز از مادر و پدر و برادرا دور بودن... اعمال ام داوود و قرائت قرآن و .... درسته، من تا حالا از این تجربه های شیرین نداشتم اما این خاطرات، من رو یاد صحرای عرفات میندازه، وقوف در منا، به دور از همه ی عزیزانم، حتی پسر ده ماهه ام، حتی به دور از لباسهای اتوکشیده ام، نزدیکِ نزدیکِ خدا... یک روز قبل از اعتکاف، وقتی داشتم غبطه و حسرت میخوردم، یه جمله از زبان استادم تکونم داد:" شما مادرها، هم ثواب اعتکاف رو بردید، هم در منزلتون، در کنار خانواده تون معتکف هستید، و این توفیق بزرگیه" آخيش... دلم خنک شد.... آره اصلا من، بیست سال هست که در خونه ی خودم معتکف هستم... چه حس خوبی! مگر اعتکاف چیزی جز طاعت و بندگی خداست؟ مگر هدف از اعتکاف چیزی غیر از رضایت و خشنودی خداست؟ از اعماق دل میگم خدا یا شکرت... خدا رو شکر میکنم که یه نماینده از من، از خون و جون من، همون که من سالها به خاطر حملش، وضع حملش، شیردهیش، مدرسه رفتنش و... نتونستم برم اعتکاف... حالا این حال بندگی رو چشيده و مدال بندگیش رو به گردن انداخته الهیییییییییی شکرررررت حضرت امیر در وصیت نامه خودشون به امام حسن ع میفرمایند: "وَجَدتُکَ بَعضی بَل وَجَدتُکَ کُلّی" یعنی من، تو رو جزئی از خودم بلکه همه ی وجود خودم یافتم ✏️ اسفندیاری 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @astanehmehr