لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
🎧 خلاصه قسمت ۴۹ توی قسمت قبل شنیدیم که توی آرامستان عکس رو به مامانش نشون داد و براش تعریف کرد چقدردوستش داره وکلی دردودل کرد ... اون همه آدما رو خوب نگاه میکرد و پشت درختا و .. همه جا چشمش دنبال اون میگشت حالا که جاوید میخواست برای دو هفته بره آلمان اون خیالش راحت میشد... تااینکه دوباره نامه ای از سمت شمسی اومد که براش خبر هولناکی رو بیان کرده بود ... ولی لیلیت باور نکرد گفت حتما شمسی داره شوخی میکنه ...الکی میخندید و نفسش تند شده بود رفت توی بالکن تا نفس تازه کنه! یهو شهناز وارد شد لیلیت با روی خیلی خوش ازش استقبال کرد شهناز فکر کرد لیلیت میخواد باجاوید بره که خوش برخورد شده ... لیلیت بیچاره به قرص روی آورد و شروع کرد به گفتن لاحول ولا قوه الا بالله .... موافقین امشب باهم بقیه این قصه ی عاشقانه رو بشنویم؟ ❤️ 🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهره‌پیوسته ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تنهاکانال رسمی بانوان حرم https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c