📝 هربار که میخام برم پیش دکتر استرس دارم. معمولا سومین بار که میرم پیش یه دکتری و جواب نمی گیرم خودش متعجب میشه و اظهار میکنه که نمی دونه دیگه برام چکار کنه. همشم بهم میگن ناباروری بدون علت. خانم دکترم مهربونه و خیلی آدم بی ریاییه اما بازم استرس دارم . با احسان نشسته بودیم توی ماشین تا کمتر توی سالن منتظر بمونم خصوصا که روزه بودم و گرسنم بود. تقریبا نیم ساعت دیگه نوبتم می شد. دم اذون مغرب بود و وقت داشتیم نماز بخونیم. اون حوالی یه مسجد پیدا کردیم و نماز خوندیم. خیلی حس خوبی بود خصوصا که توی اون مسجد زیبا دعای بچه دار شدن می خوندم. یه لقمه از اون نونی که آورده بودم خوردم اما مزه ساندویچم رو نمی فهمیدم چون استرس داشتم. استرسم از روی ترس نبود ، از روی امیدواری بود و فکر می کردم بعد از این مرحله، باردار میشم و قراره سری بعد سونوی بارداری دستم بگیرم و بیام همینجا دکتر برای مراقبت بارداری! شاید بجای استرس باید بهش گفت هیجان. اما هیجان اون روز ، یک ساعت بعد به اشک ختم شد. دکترم با داروها وآمپولهایی که استفاده کردم قاعدتا باید باردار می شدم و حالا که این اتفاق نیفتاده درمان دیگه ای برام نداره. پیشنهاد کرد اگه احسان اصراری به بچه دار شدن نداره، من هم خیلی اصرار نکنم. بهم گفت احتمالا موضوع ژنتیکی هست و شاید بهتره که بچه ای نداشته باشم. خیلی این حرف برام سنگین بود و نمی خواستم بپذیرم . گفتم که دکتر بی ریایی بود؛ از همون اول که از درب اتاق دکتر رفتم تو،دکتر چشماش گرد شد و گفت وای خدا، باز که تویی! تو هنوز حامله نشدی؟ خندم گرفت و گفتم چه شوخه! اما اونجا که گفت : تورو خدا نشین من نمی دونم باتو چکار کنم خیلی ناراحت شدم. توی دلم خالی شد. نه برای حرف خانم دکتر بلکه برای تکراری بودن این جمله. چون دقیقا سومین دکتری بود که داشت اینو بهم می گفت. من دوست نداشتم این حقیقت تلخ رو بپذیرم ، گفتم اینا همشون حرف می زنن ولی اونی که عمل می کنه خداست. من باور ندارم و نباید بزارم ناامیدی بیاد سراغم. برای احسان تعریف کردم. گفتم خدایا ما دوتا آدم نمازخون، روزه بگیر و مثلا مومن ازت بچه میخایم، خب به ما هم بده که بتونیم یه بچه مسلمون به مسلمونات اضافه کنیم و به پهنای صورت اشک می ریختم اصلا انتظار شنیدن جمله تکراری دکترهارو نداشتم. احسان مسیرو از کنار حرم انتخاب کرد ؛ می دونست درمون درد من چیه. وقتی از حرم رد می شدیم دیگه صدای گریه هام بلندتر شده بود شاید می خواست با دل شکسته دخیل ببندم که جواب بگیرم. میگم که اون بچه میخاد ولی بروی خودش نمیاره. 🐣👶💌🐣👶💌🐣👶 @astanehmehr