ادامه روایت احضار امام صادق👆👆 ربيع گويد كه پس من گفتم: يا ابن رسول الله ؛ منصور به من دستور داده بود خیلی سریع شما را نزد او ببرم و حال آنكه شما اين دعاى طولانى را در نهايت آرامى و تانّى می‌خوانديد، گويا از او نمی‌ترسيديد؟! آن حضرت فرمودند كه: بلى من هر روز بعد از نماز صبح دعائى چند را می‌خواندم و ترك آنها را نمی‌كنم. امّا آن دو ركعت نماز كه ديدى كه در وقتى كه داخل صحن خانه منصور شدم بجاى آوردم، نماز صبح بود، چه آن وقت اوّل طلوع صبح بود و اين دعا را خواندم به جاى تعقيبى كه هر روز مى ‏خواندم. ربيع گويد كه پس من گفتم: آيا شما از منصور نترسيديد با وجود آن كه نقشۀ قتل شما را کشیده بود؟ آن حضرت در جواب فرمودند كه: ترس خدا در سينه من بزرگتر از ترس منصور است. ربيع گويد كه: در خاطر من می‌گذشت كه آنچه را من ديدم از منصور و بسيارى غضب و شدّت خشم او بر آن حضرت كه گمان نداشتم كه در انسانى ديگر تواند باشد آيا چه چيز سبب شد و به چه نحو شد كه در همان ساعت و لحظه آن غضب فرو نشست و به اعزاز و تعظيم و احترام آن حضرت مبدّل شد تا آنكه منصور را در خلوت و در نهايت خوش دماغى يافتم. پس گفتم: يا اميرالمؤمنين غضب ترا بر حضرت امام جعفر علیه‌السلام به مثابه‏ اى ديدم كه آن را بر هيچ احدى هرگز نديده بودم و.... منصور گفت: واى بر تو اى ربيع اين حكايت آن حكايتى نيست كه توان نقل كردن. و پنهان كردن آن بهتر است و نمی‌خواهم كه اين سخن به اولاد فاطمه سلام الله علیها برسد، زيرا كه چون اين حكايت را بشنوند، پس بر ماها تفاخر و تكبّر مى‏ كنند، ليكن از تو چيزى را پنهان نمی‌كنم، بخدا قسم كه اگر آنچه را كه به تو نقل می‌كنم، از ديگرى بشنوم، هر آينه تو را و فرزندان و اهل بيت ترا می‌كشم و اموال ترا می‌گیرم. سپس گفت: اى ربيع من مصر بودم كه امام جعفر صادق علیه‌السلام را بكشم و سخن او را نشنوم و عذر او را قبول نکنم؛ اما وقتی كه در مرتبه اول كشتن او را اراده نمودم، صورت مبارك حضرت پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در برابر من آمد و ميان من و ميان آن حضرت حايل شد و دست هاى خود را از آستين بيرون آوردم، روى مبارك را درهم كشيدند و به روى من نگاه تندى نمودند. پس من روى خود را از ايشان گردانيدم. پس بعد از آن بار ديگر كه قصد نمودم و شمشير را كشيدم بيشتر از آنچه اوّلا كشيده بودم، باز صورت مبارك به نزديك من حاضر شد و اراده نمودند كه اگر چنانچه من به آن حضرت بى ‏آدابى نمايم، مرا هلاك كنند. پس من بعد از آن دست نگاه داشتم. باز جرأت نمودم و با خود گفتم كه اين از كارها و خيال هاى جنّ است و در مرتبه سوم شمشير را كشيدم. پس بعد از آن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را ديدم كه ذراعين او مكشوف بود و دامان بالا زده كه از شدّت غضب رنگ مبارك ايشان سرخ بود و در كمال قهر روى درهم كشيد، كه نزديك بود كه دست خود را بر من برسانند و مرا فرو گيرند. پس قسم بخدا ترسيدم كه اگر به عمل آورم آنچه را كه قصد نموده ‏ام، آن حضرت مرا هلاك كند. پس از اين جهت بود كه آنچه را كه ديدى از من نسبت به امام جعفر علیه‌السلام از اكرام و تعظيم كردم، و بدرستى كه ايشان از اولاد حضرت فاطمه سلام الله علیها هستند و حقّ ايشان را انكار نمی‌تواند نمود، مگر كسى كه براى او بهره و نصيبى در اسلام نباشد. پس بايد كه اين حكايت را كسى از تو نشنود و بر اين كسى مطلع نگردد. محمد بن ربيع گويد كه: پدر من اين قصّه را تا منصور زنده بود، برای من نگفت و من نيز به كسى نگفتم تا مهدى پسر منصور و موسى و هارون زنده بودند سیدبن طاوس مهج الدعوات ص۱۹۳؛ بحارالانوار ج ۷_ص ۱۹۵ ❇️ تذکر مهم : این واقعه هیچ ارتباطی به شهادت حضرت ندارد و مدتها قبل از شهادت امام علیه‌السلام بوده است و نکته مهم تر اینکه همانطور که ملاحظه میفرمائید مطالبی نادرستی همچون سجاده از زیر پای حضرت کشیدن؛ زمین خوردن؛ عمامه دور گردن پیچیدن؛ ناسزا گفتن ابن ربیع به مادرش حضرت زهرا و ..... صحیح نیست و تحریفی می باشد) . ✅ لطفا شما هم مبلغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹 یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة 🌹🌹