این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار یارب این خاک گرامی مغرب خورشید کیست کز فروغش می‌شود چشم ملائک اشک‌بار کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش می‌برد از چشم‌ها چون بوی پیراهن غبار همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است در رضای او رضای حضرت پروردگار شِکوۀ غربت، غریبان را ز خاطر بار بست در غـریبی تا اقـامت کرد آن کـوهِ وقار وه چه گویم از صفای روضۀ پُر نور او کز فروغش کور روشن می‌شود بی‌اختیار همچو اوراق خزان بال ملائک ریخته‌ست هر کجا پا می‌نهی در روضۀ آن شهریار می‌توان رفـتن به آسانی به بال قـدسیان از حریم روضۀ او تا به عرش کردگار نقد می‌سازد بهـشت نسیه را بر زائران روضۀ جـنّت‌مثالش در دل شب‌های تار می‌توان خواند از جبین رحل مصحف‌های او رازهای غیب را چون لوح محفوظ آشکار از سر گلدسته‌اش چون نخل ایمن تا سحر بر خـداجـویان شود برق تـجـلی آشکار چشمۀ کوثر به استقبالش آید روز حشر هر که را زین آستان بر جبهه بنشیند غبار می‌رود فـردا سراسر در خـیابان بهشت هر که را امروز افتد در خیابانش گذار هر که باشد در شـمار زائران درگهـش می‌تـواند شد شفـیعِ عـالـمی روزِ شـمار آتش دوزخ نمی‌گردد به گردش روز حشر از سر اخلاص هر کس گشت گِرد این مزار می‌شـود هـمـسایۀ دیـوار بر دیـوار خُلد در جوار روضۀ او هر که را باشد مزار بر جـبین هر که بنـشـیند غـبار درگهش داخـل جـنت شود از گرد ره بی‌انـتظار آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج فکر«صائب» چون تواند کرد فضلش را شمار؟ 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal