#ازدواج_حضرت_زهرا_وامیرالمؤمنین_سلاماللهعلیهما
ادامه شعر ازدواج حضرت زهرا و امیرالمؤمنین سلام الله علیهما از فایل قبلی
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیـغـامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پُر شده با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دو لؤلؤی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغِ جان شود
بر پای آن، در راه این، جانِ جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشتۀ قرآن شود
مرجانْ حسن، کز حُسنِ او جانْ مشعل تابان شود
لؤلؤ حسین است و از او دل شعلۀ سوزان شود
مرجانْ که دیده آنچنان، لؤلؤ که دیده اینچنین
آدم گـدای کـوی او عـالم فدای روی این
ای فـاطمه بنت اسد ناموس حیِّ ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش ببر مانند جانِ خویشتن
گردیده در بیت الولا، ماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیلگو، تقدیسکن، تسبیحخوان دلباخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر میزند
روحش بشوق دیدن داماد خود پر میزند
در خانۀ شیر خدا با مصطفی سر میزند
گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر میزند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر میزند
گاهی تـبـسم بر گل روی پیـمـبر میزند
ارواح پـاک انـبـیـا دور سـرای فـاطـمـه
خوانند از بهـر عـلی مدح و ثنای فاطمه
میخواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
پُر شد ز افواج ملک هم اَیمنش هم اَیسرش
جبریل از پیشش رود؛ میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغـمبرش
رضوان شده جاروبکش با زلف خود در معبرش
سبحانَهُ سبحانَهُ خـالیست جـای مـادرش
حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری میکند
استاده در پشت در و لحظه شماری میکند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهـربار او
یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
غمخوار عالم را نگر شد فاطمه غمخوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قِـصۀ ایثـار او
گردید دور مرتضی آهسته گـفتا با عـلی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر کلام، این بیت را صاحب حرم
بنهاد دستِ هر دو را ختم رُسل در دست هم
گفتا به زهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم
پس با علی گفتا: علی انسیة الحوراست این
سِرّ خدا، روح نبی ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش را، تاب و توان خویش را
پاینده میبینم در او، نام و نشان خویش را
در دامن او یافـتم من دودمـان خویش را
چون جانْ نگهدار ای علی، جانِ جهان خویش را
هرکس بیازارد وِرا، خـسته دلِ زار مرا
آنکس که آزارد مـرا، آزرده دادار مـرا
ای بوده پیش از پیشتر، ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا، تطهیر و کوثر فاطمه
ای دستْبوسَت مصطفی، ای کفو حیدر فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مـادر فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر "یا علی" شیرینی "میثم " شده
شاعر: غلامرضا سازگار
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal
لینک کانال در روبیکا
https://rubika.ir/astanevesal
آدرس اینترنتی سایت آستان وصال
https://www.astanevesal.ir/
🌹🌹یا ربَّ
الحُسَین بِحَقِّ
الحُسَین اِشفِ صَدرِ
الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹