هر شب رکابِ چشم‌هایش را نگین می‌شد با برکـۀ او، مـاه وقتی همنـشین می‌شد می‌خـواست خدمتکـارِ اولادِ عـلی باشد «ام‌البنین» می‌خواست، «ام‌المؤمنین» می‌شد از فضلِ مادر بود، شد عباس «ابوفاضل» باید خدای فضل اباالفضل‌آفـرین می‌شد هر قطرۀ اشکش که روی خاک می‌افتاد انگار یک فرزندِ او نقـشِ زمین می‌شد هر گُل که بویی از حسینش داشت را می‌چید در باغِ مقتل روضه‌هایش دست‌چین می‌شد از سنگ‌ها هم چشمه می‌جوشید با آهش در روضه‌‌هایش دشمنش روضه‌نشین می‌شد آب از خجالت آب می‌شد پیش اشک او وقتی که حرف از مشک می‌شد، شرمگین می‌شد گـفـتـند سَـقـّایت بـلاگـردانِ اصـغـر شد گفت: «آه عباسم؛ ولی باید همین می‌شد!» ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹