#عبدالله_بن_الحسن_علیهالسلام
امام علیهالسلام پس از مدتي مبارزه باز به خيمهها برگشتند؛ عَبْدُاللَّهِ بْنِ حَسَن فرزند۱۰ ساله امام حسن علیهالسلام خيلي بيتابي ميكردند که خودشان را به امام برسانند؛ امام علیهالسلام دست عبدالله را در دست حضرت زينب سلام اللهعلیها قرار دادند و فرمودند نگذار به ميدان بيايد
تاریخ الامم و الملوک ج ۵ ص ۴۵۱، الارشاد ج ۲ ص۱۶۵؛ إعْلام الوَری ۲۴۸؛ بحارالأنوار۴۵/۵۳؛ منتهی الآمال۴۶۵؛ نفس المهموم ۳۱۶؛ مقتل امام حسین ۱۸۵؛ مهیج الأحزان ۵۲۷ ؛ مقتل جامع ۱ص۸۶۴
در آن سوی گودال قتلگاه، حضرت زينب سلام اللهعلیها در حال نگاه کردن بودند و عَبْدُاللَّهِ بْنِ حَسَنِ این صحنهرا میبینند و فرياد ميزنند وَاللَّه لَا أُفَارِقُ عَمِّي به خدا! لحظهای از عمویم غافل نميشوم! از وضع موجود و حـال و روز حضرت زينب سلام اللهعلیها استفـاده ميكنند و ناگهـان دستشان را از دست عمّه جدا كرده و در چشم به هم زدنی خودشان را به امـام علیهالسلام ميرسانند و وقتي میرسند كه أَبْجَرُ (بحر) بْنِكَعْب و به گزارشی حَرْمَلَةُ بْنِ كَاهِلِ در حال زدن ضربه شمشیری به امام است؛ عبدالله صدا میزنند:
يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ! أَتَقْتُلُ عَمِّي؟ اي پسر زن ناپـاك! آیا ميخواهي عموي مرا بكشي؟ دستشان را سپر امام علیهالسلام كرده و شمشیر چنان دستشان را قطع میکند که صدای شکستن استخوانهای دست شنیده و دست به پوستی آویزان میشود. امام علیهالسلام عبدالله را به سينه چسباندند و فرمودند: ...
ادامه روایت در فایل بعدی👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal