قصیده ای از مرحوم فواد کرمانی در خصوص خطبه امام در روز عاشورا و وقایع آن روز: عَلَم از لا مکان چون در مکان زد سبط پیغمبر حسین آن نورِ یزدان، سرِّ سبحان، جلوأ اکبر جـمال کُـنـت کـنـزاً آشـکـارا شـد ز مـخـفـیا شـه احببت ان اَعـرف، نـقـاب افکند از منظر شنیـدم صبح عاشورا کـه آن مِهـرِ جهان آرا روان شد بی کس و تنها، به رزم فـرقۀ کافر گـرفت آن نقطۀ تـوحیـد جا در مرکز میدان چو پرگارش به گرد آمد، سپاه از ایمن و ایسر به ارشاد آن کلام الله نـاطق، در حدیث آمد به آواز جَـلی فرمود: که ای قوم ستم گـستر اگر دانـیـد من نسـل کـیم، دانـیـد اصـلـم را که هـم ارثِ جلالت از پـدر دارم هـم از مادر ریاض ارض بطحایـم، بهار گـلشن یثـرب نـهـال بـاغ زهرایـم ، گلِ بـستان پـیـغـمـبـر بود ختم رُسُل جدّم، که پا بر عرش اعلا زد بـود دست خدا بـابـم ، کزو بگرفت انـگشتر به دیــوان بـقــا شـیــرازۀ اوراق امکـانم زجـمـع آفــریـنـش فَردم و ایجـاد را دفـتـر دو گیتـی را منم آمر، فَـلَک بر دور من دائر مَلَک از خدمتم فاخر، جهان را حضرتم مَفخَر قـلوب اهـلِ بینش را منـم مطلب، منـم مقصد سـرای آفـریـنش را، مـنم زینـت، منم زیـور ز چهرم مِهر نورانی، سر اندر مِهرِ من فانی کـنـم از نـور پیشـانـی، جمـال صبـح را انور فنا را چون شدم سالک، بقا را آمدم مالک دو عالم غیـر من هـالک، منم وجه الله اکـبر دو گیتی عبد ومن شاهم ، خدا بخشیده این جاهم حسینم، صبغـة اللهم ، نه رنگ احـمر و اصفر حقیقت کعبۀ دلهـا، طـوافِ کـوی من بـاشد که در حولش بود طائف، منا و مکّه و مشعر شمـا آخَـر مسلمانـیـد، می دانیـد مهـمـانـم! ره آب از چه بر من بسته اید ای بی حیا کافر خدا را گـر مسلمانـیـد و من آخَـر مسلمانم! دریغ از آب مهمان را، ندارد هـیچ بد گوهر نگشت این گفته ها نافذ، برآن کفارسنگین دل نشد این پندها راسـخ، بر آن جمـعـیّـت منکـر بسان حلقه از هر گوشه بگرفته گردش را به دان تنگی که صرصررا نبود از هیچ سو معبر یکی رمحش به پهلو زد، یکی شمشیر بر بازو یکی زد بر دلش پیکان، یکی بر سینه اش خنجر نبـودی غـیـر تـسـلـیـمـاً لأمـر الله گـفـتـارش در آن ساعت که میزد تیرها بر پیکـرش نشتر رضا وصبر وسلمی از وجودش درشهود آمد که گـاه امـتحـان ظاهر نشد از هـیچ پـیـغمبر تحمّل کرد در عـالم، چنان کوه بلائی را کـه از یـک پاره اش گردید پشت اولیا چنـبر اگربرقی به جستی زین بلا البـرزِامکان را چنان بر خویش لرزیدی که طفل ازغرّش تندر خلیل حق اگر مجروح دیدی حلق اصغر را پسر بگـذاشتی خـود را نهادی کارد بر حَنجر بجـای ماه با نـاخن، نبی بشکـافتـی دل را بدیدی منشق از شمشیر، اگر فرق علی اکبر شنیدی این مصیبت را، گراز روح القدس، یسی گزیدی بطن مریم را، نـزادی هرگز از مادر اگر رشحی از این طوفان،گرفتی نوح را برجان ز بیـم انداختی خـود را ، بـه قَعر لُجة اخضر نسیـمی گر وزیدی بر سلیـمان زین مصیبت ها چنان بگریختی از وی، که خیل پشّه از صرصر گر این بارامانت را فلک بردوش می کردی چنان پشتش خم آوردی، که سودی روی بر اَغبَر از این بحر بلا گر قطره ای می ریخت بر موسی نهان می شـد در آب نـیـل یا در اشکم اژدر اگر ایّـوب را بودی خبر از حال سجادش نمیخواندی دگر خود را، ز قوم صابرین اصبر گر این خونین کواکب،آمدی درخواب یوسف را بخـفـتی تا ابد از خوف این تعبـیر در بستر گراین بحرقضا یک لطمه می افکند یونس را ز خوف اندر دل ماهی، نهان می گشت تا محشر زبام ای طاس کیهان، طشت زرّینت نگون گردد سر از سرّ خدا برداشتی، هشتی به طشت زر جهانا این چه عدوان است،رویت نیلگون گردد جمال الله را سیلی زنـی، بـر چهرۀ دخـتر خیام آل عـصمت را به باد سـوخـتن دادی چرا نگرفـته آتش در تو ای خرگاه نه چادر ز داس ماه نو ای آسمان دستت قـلم گردد که بدرودی گـلستان نـبی را لاله و عـبهر چنین بوده است کردار جهان پیوسته با نیکان « فوادا» گر به نیکان عشق داری از جهان بگذر *** شاعر: فتح الله قدسی (فواد) **** ✅ ادامه این بحث در فایل بعدی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/